14

اگه مردی و دیدی نظریات داروین و بیگ بنگ و … همش اشتباه بودن و خدا وجود داشته باشه اونوقت چه جوابی داری بهش بدی ؟

اگه خدا بگه اون نظریات دام های شیطانی بودن و شما به راحتی ایمانتون رو از دست دادین چی ؟؟

—————-
ج
من هم میگم پس شیطان اصلی خودتی نه ابلیس.
در این صورت من با افتخار وارد جهنم میشم تا با ذلت وارد بهشت شم
تاکید میکنم:
ابراهیم با شکستن بتها عدم توانایی دفاع و حرف زدنشان را نشان عدم توانایی بتها دانست.
در داستانی دیگر
وی بچه را نصیحت خرما را نخور نکرد چون خودش خرما حورده بود. واین قضیه چند بار نصیحت نکرد تا روزی که خورما نخورده بود. ان وقت نصیحت کرد: خرما زیاد نخور
یعنی چیزی را خودت انجام میدهی نگو انجام ندهند. و مطمئنا بالعکس هم معنی داره. یعنی کاری که خودت انجام نمیتونی بدی از دیگران نخواه تا حتما انجام بدن.

نتیجه و منظور؟
خدا اونقدر احمقه که نمیتونه جلوی من که بچه ام از خودش دفاع کنه. من تا کنون حداقل 10 نفر را مطلقا بی خدا کردم و 20 نفر را ضد اسلام. تعداد کثیری دشمن دولت اسلامی.
چطور خدا تا این اندازه ناتوانه که نمیتونه منو از کار بندازه و از خودش دفاع کنه؟
یه آدم پر ادعا از نظر شما چندش آور ترین موجود دنیا نیست؟
یه خدای پر ادعا چطور؟
یعنی الله.

برای من جای سوال است چرا خدا ادعا داره در تمامی اجسام نشانه هاش وجود داره ولی دانشمندان تقریبا کاملا بی خدا اند؟
یعنی خدا تا این اندازه از مخلوقش اطلاع نداشت که بهتر بود یه خروس تو دوره کرتاسه برامون میزاشت تا این که تو سنگ آثارش رو بزاره؟

این خدا با تدبیر نیست.
این الله مهربان نیست. قبلا ثابت شد
این الله از انسان هیچ نمیداند. (تو بحث هورمون ها گفته بودم
این الله رحیم نیست. (نمونه قرآنیش از بس آوردم خسته شدم)
این الله رئوف نیست (تو مقایسه منطقه ای گفته بودم)
این الله فقط یک مدعی پوچ است. پوچ.
تهی تر از یک …
شیطان پلیدترین موجود است از نگاه قرآن !
وظیفه اش گول زدن انسان!
خدا بزرگترین پلیدی

نمی دونم وقتی میگه جهل ریشه ی تعصبه منظور دقیقش از «ریشه» چیه. به نظر من جهل فقط زمینه ساز تعصبه. بیشتر به نظر می رسه دلیل اصلی تعصب قداست دادن به چیزهاست.یا اگه مساله قداست هم نباشه، دیدگاهی مثل «من اشتباه نمی کنم»، «تو از من بیشتر نمی دونی» و همچین مواردیه. چون اگه من قبول کنم چیزی که مدت ها بهش اعتقاد کامل داشتم الان غلطه، اعتبارم (چه پیش خودم و چه پیش دیگران) رو از دست میدم. مثلا به شخصه خیلی به فروید و نظریه هاش در مورد ضمیر ناخودآگاه و نقش اون تو شکل گیری شخصیت انسان اعتقاد دارم. طوری که خودم رو از طریق همین آموزه های فروید میشناسم. الان اگه کسی بیاد بگه کلن حرفای فروید در مورد ضمیر ناخودآگاه اشتباهه (همونطور که الان در مورد بعضی از حرفاش اختلاف نظر وجود داره) من حاضر نیستم به سادگی (و حتی به سختی!) قبولش کنم. چون اگه قبول کنم باید اینم بپذیرم که همه ی دیدگاه های من نسبت به خودم و اطرافیانم مشکل داشته.هر چیزی که می دونستم جهلی بیش نبوده. این ترس از اثبات جهالت من باعث میشه عصبیت به خرج بدم و در مقابل مخالفم جبهه ی غیر منطقی بگیرم.
اگه کسی دلایل دیگه ای برای تعصب می دونه با گفتنش کمک بزرگی به من و خیلیای دیگه میکنه. موضوع عمیقیه که تو زندگی همه مون دخیله، ولی اکثرا به سادگی (با یه نگاه سطحی) ازش رد میشیم.

——————————–
یه موردش که مفهومیه آقا عزیز توضیح دادن. که قبول مفهوم جدید برای یه نفر سخته ، هر چند به درستیش اعتراف کنه. مثلا یه زنی که در سن 50 سالگی اسلام را رها کرده دیگه نمیتونه حجاب از خودش برداره (کارتون پرسپولیس!) چون به زندگی قبلی عادت کرده. هرچند میدونه غلطه. پس این رو میشه تعصب حساب نکرد. به نظرم عادت حساب کنیم بهتره.

یه مورد دیگه روشیه که برای خودت انتخاب کردی با الگوی جدید جور در نمیاد. و از طرفی روش قدیمی پاسخگوی نیازاته. پس لازم به تغییر نیست. اگه اشکالاتش به بحران برسه تغییرش میدی. مثلا مایی که تو فیزیک نیوتونی زمان رو اونجوری نگاه میکردیم هنوز هم پاسخگوی مسائل ماست پس نیازی به یادگیریه فیزیک انیشتینی نداریم. ولی اگه تو مسائل پر سرعت وارد شیم دیگه اینقدر اشتباه و بحران در نیوتنی پیش میاد که دیگه خود به خود تعویض میشه.

یک مورد دیگه اینه که هر دو گروه طرفین عقیده یک چیز رو ممکنه نگاه کنن ولی متفاوت برداشت کنن. میکنن مثلا زلزله. یک زمین شناس کلی دلیل و مسائل را از آن میتواند در مورد منطقه بفهمه. ولی یک مسلمان قدیمی اونو عذاب الهی و نشانه … بدونه. یعنی اگه نظریات یه طرف کاملا خلافش ثابت شه و به بحران برسه ممکنه اینطوری هم دیدگاه تغییر کنه.

اگه یه نفر با وجود نشان دادن بحرانهای تفکرش هنوز هم آن را بی دلیل و بدون منطق تو خودش نگه داره و دلیلی هم نداشته باشه به نظرم میشه تعصب.
اگه اینجوری فکر کنم، تو تعصبی نداری. فقط بحرانی نداری که تو دید فعلیت اشکالی سخت ایجاد کنه.
مثلا در مورد صفات انسانها،
ابتدا آن را خدادای به حساب میآوردند ولی با آزمایشات مندل معلوم شد تا حدودی شبیه والدیشونن و فرق اساسی ندارن.
بعدش مندل هم نتونست بحران عذم شباعت در برخی ویژگی ها رو توجیه کنه و بحران حاصل وراثت امروزی را آورد.
بعدش معلوم شد که همگی از دی ان ای عامل میشود.
بحران غیر قابل حل = تغییر الگو

جواب من به یک سوال 1

در جامعه ما دین جزو لاینفک وجودی ماست ، دوستانی که فکر میکنند دین جایگاهی در زندگیشان ندارد ، چه جایگزینی برای خلاء بوجود آمده از نبود دین اتخاذ نمودند؟! ( بر فرض مثال ضمانت اخلاقی در زندگی شما چیست؟

یعنی میخواهم بگویم تمامی دوره هایی که شما هستید را تجربه کرده ام.
و برای کسب اطلاعات از هر دوره ای فکر کنم آدم مناسبی باشم.

اول پاسخ به سوال اصلی:
کتابی وجود دارد به نام قیاس ناپذیری پارادایم های علمی:
این کتاب را یک جامعه شناس به من داد تا بخوانم یادم نیست نویسندش کی بود ولی:
این کتاب کاملا تا حد زیادی جواب شما و بقیه خواهد داد
لازم به ذکر است پامبر سرشار از دانش الهی هیچی از مهمترین چالش بشری نمیدانست !
فقط با همین کتاب میشه محمد پیامبرتون رو یک احمق توصیف کرد.

بخش اول این کتاب را در لینک زیر خلاصه کرده ام و بقیه را نیز به مرور خلاصه خواهم کرد.

قیاس ناپذیری پارادایم های علمی


————————-
اصل 1# لازم است کمی توضیح دهم که انسان یک موجود اجتماعی است. همانطور که برخی حیوانات همچون یک میمون نیز زندگی اجتماعی را دوست دارد.

اصل2# لازمه زندگیاجتماعی داشتن عدم تلاش برای نابودی یکدیگر و کمک به یکدیگر است . حتی حیوانات کم متکاملتر هم به همنوع آسیب نمیرسانند

اصل3# برای این که بتوانند اجتماعی شد باید قدرت بالایی در ارتباطات داشت و حفظ ارتباطات با یکدیگر که حاصل آن نیمی از مغز انسان است، زیرا که نیمی از مغز مختص ارتباطات است.

اصل 4# اگر به تکامل که دانشی غیر قابل انکار است و اعتقادی نیست (همانطور که کروی بودن زمین ربطی به اعتقادات ندارد). و بدیهی است که تنها افرادی توانستند در جامعه بمانند که خود را با جامعه هماهنگ کنند . ژنهای نامربوط نیز به مرور حذف شدند یا کاهش یافتند

اصل 5# برخلاف گفته های اسلام مغز یک توده سلول خالی نیست! بلکه دارای بیشتر پیش زمینه های فکری است. مثلا زبان (سخن گفتن) را در نظر بگیرید یک بچه به چه سرعتی زبان را یاد میگیرد زیرا که پیش ساز ساختاری زبان را با جهشهایی در مغزش بوجود آمده است در انسان. چیزی که میخواهم بگویم این است که اگر یک فرد به هیچی اعتقاد نداشته باشد یک جنایتکار نیست. یعنی پیش ساختارهای مغزی خوب بودن در ما وجود دارد . بدون هیچ آموزشی. بدون هیچ تعلیمی…. . در غیر اینصورت وی از جامعه حدف خواهد شد چون پیش نیاز جامعه را ندارد.

خلائی که از آن سخن میگویی به دلیل آن است که تمام چیزهایی که در وجودت هستند را بر شما به گونه ای دیگر تحمیل کرده اند و برایت همه چیز از حالتی که وجودی و ساختاری است برایت حالت شرطی پیدا کرده. (آزمایشی این رو ثابت کرده بود با استفاده از چند سطل آب و چند موز و چند میمون)
نتیجه چیست؟
یک نیمه مغزی که باید فعالیت میکرد و کارهایش را باید انجام میداد بیکار ماند.
نیمه ای از مغز که باید در مورد مسائل تفکر کند مجبور شد تمام مسئولیت های نیمه دیگر را قبول کند. و به دلیل مشغله شدید زندگی در ایران تعجبی ندارد به توانایی تحلیل دیگر کارها در وی کم شود (یکی از عوامل عقب ماندگی در ممالک دینی)
یعنی سعی بر اینکه خوبی ها به خود جلوه دهند ادیان تمام جامعه بشری را به باد دادند.

از طرفی شما اگر از مغز خود استفاده نکنید آیا ضعیف نخواهد شد؟ بله تا 20 % فقط در چند ماه. از همین جاست که مشکل جرم و جنایت در جوامع دینی به شدت رو به افزایش است زیرا که به شدت در رابطه با انسانها ضعیف هستند.
(لازم به ذکر است که دلیل افزایش حجم مغز انسانها روابط انسانی و عاطفی و تعقل بوده است و یکی از نیمکره ها کارهای عاطفی را انجام میدهد و نیمه دیگر کارهای تعقلی )
با این حساب تنها کاری که ادیان کردند این بود. نوشیدن آب را که یک احساس است و مربوط به نیمکره غیر تفکری است را بر عهده دیگری گذاشتند.!

من 5 سال طول کشید تا توانستم شرطی شده ها را از زندگی ام به کل حذف کنم . پیشنهاد میکنم از حالا شروع کنید

یکی از مطالب بعدی

نام کتاب
قیاس ناپذیری پارادایم های علمی

مقدمه:
موضوعات کتاب
• آیا افزایش دانش = افزایش علم است؟
• آیا به واقعیت میتوان رسید؟
• آیا علل تحولات علمی در استدلال است؟ یا بلکه جامعه و روان شناختی و…
• ایجاد قیاس ناپذیری میان الگوهای متفاوت

اگه براتون جالبه بهتره از دستش ندین

رد برهان نظم مرحله سوم

مرحله سوم

مبحثی بسیار پیچیده. زیرا که در مورد تعامل تمامی عوامل محیطی بر یکدیگر است

بگزارید بسیار ساده توضیح دهم و با کوچک دیدن:

جنگلی را فرض کنید، این جنگل تقریبا همیشه پایدار است. و تمامی عامل مخرب جنگل به مرور زمان در تعادل با قدرت متعادلسازی طبیعت حفظ شده اند.

تعادلی ایحاد شده در طی ملیونها سال. حتی آتش سوزی نیز بر این جنگل یک رویداد طبیعی برای نوسازی است و جنگل این قابلیت را دارد تا در عرض فقط 20 سال بار دیگر محیط را به تعادل برگرداند.

اما این تعادل که در طی ملیونها سال ایجاد شده با برآیند تمام عوامل محیطی تعادل دارد. و یا به گفته ای علمی تر جامعه پیشرفته یا climax است.

این نوع جامعه ، جلمعه ای است که لازمه آن متعادل بودن انرژی است.میتوانید جنگل را بررسی کنید که کاملا خود مختار است و هیچ نیازی به انرژی ورودی اضافی ندارد و صد البته میزان خروجی انرژی از آن هم زیاد نیست و در حد لازم انرژی ذیره میشود.

———————————————————————-

این یک نمونه بسیار ساده و تک متغیره بود تقریبا.

ولی

ولی همیشه در نظر داشته باشید حیوانات . انسانها نیز در اثر متقابل  همین تعادل ها بوجود آمده است.  ولی توانسته با هوش خود بر این قدرت متعادل سازی به طور موقت برتری حاصل کند.

آِیا این برتری دائمیست؟

به احتمال زیاد تا 70 سال دیگه بار دیگه تعادل برقرار میشه چرا که:

تولیدات غذا رو به افول است، بیماری ها مقاوم به آنتی بیوتیک بیشتر شده، تا 2050 4 ملیارد نفر کمبود آب خواهند داشت و…. هزاران عامل متعادل ساز دارن به انسان فشار میارن.

نمونه اش خیانتی است که اسلام بر ایران کرد و جمعیتی را که از دوران شاه کنترل میشد رها کردند که فاجعه بیکاری و …. هم اکنون بر ما پوشیده نیست چرا که طبیعت ما تحمل این جمعیت را ندارد ورود علم هم بسیار کند است که نتیجه …

حتی در اروپا با پیشرفتگی بالایشان جمعیت رو به افول است. که امریست در ایجاد تعادل

رد برهان نظم مرحله 2

مرحله 2

سیستم بسته

سیستم یسته ای را در نظر بگیرید که بسیار بزرگ باشد.

آیا رویدادهای سیستم با بسته در نظر گرفتن آن متوقف میشود؟ یعنی آیا این سیستم هیچ پویشی نخواهد داشت؟

حال یک سیستم بسیار کوچک در نظر بگیرید؟ آیا بدون پویش است؟هنوز نیز در حال تکاپو است ولی محدودیت آن به خود اتم است و حرکات ذره ای.

با این توصیفات مشخص میشود که یک سیستم هر قدر بزرگتر باشد دارای چرخه های بسیار بزرگتر است. که همیشه تکرار میشود . و هیچ گاه نیز تحت تاثیر علت نیست بلکه همیشه عوامل باید بر آن تاثیر بگدارد تا چرخه مقداری تغییر کند. عواملی که باید توان بافری را تغییر دهد.

در نظر بگیرید که این سیتم بسته است یعنی کلیه عوامل در خودش خلاصه میشود. مثلا منظومه شمسی بدون در نظر گرفتن دیگر منظومه ها. آیا اگر خدا نبود تمامی چرخه ها متوقف میشد؟ یا اینکه با بسته در نظر گرفتن به این نتیجه میرسید که نیازی به عامل خارجی برای پویش وجود ندارد؟

 

فقط با فرض کوچک در نظر گرفتن سیستم است که نیاز به یک عامل خارجی برای تکاپویی سیستم نیاز است. مثلا برای یک ظرف کوچک بدون منبع انرژی درونی تنها عامل حرکت جریانی و چرخه ای و هدفدار هوا، انرژی  بیرونی است. که اگر وجودنداشته باشد جریان همرفتی ظرف در بسته از بین خواهد رفت و فقط جریان کنوکسیونی خواهد داشت.

ولی اگر در این سیستم کوچک یک چراغ وارد کنید این جریان هدافدار ایجاد میشود.

چیزی که میخواهم بگویم این است:

وجود خالق به اندازه سیستم بستگی دارد و هر چقدر بزرگتر باشد به طور خودکار نظم چرخه ای پیدا میکند.

حال من این را میگویم برای در نظر گرفتن خالق باید دیدتان بسته باشد در حد مغز خودتان و همیشه نیازمند عامل بیرونی ببینید (ولی عوامل نمیبینید!)

 

 

متدینین یگویند که این نظم ناشی از خداست.

ولی چرا؟ چرا خدایان نباشد؟  حال چرا خدایان عوامل نداشته باشند؟ چرا عوامل که منجر به معلولها میشوند خود عوامل بسیاری نداشته باشند؟

اگر بگویید خدا بی علت است ما نیز میگوییم هستی بی علت استو فقط عوامل بصورت شبکه های عصبی بر یکدیگر اثر کرده و نظم برقرار میشود

 

 

=======>مبحث بعدی قضیه سازنده ساعت و نیاز به سازنده <======

 

رد برهان نظم مرحله اول

ساعت 2:53 دقیقه صبح! ولی باید 1 ساعت بیدار بمانم! بدین سان مینویسیم :

مرحله اول

از شما میپرسم علت درست است یا عوامل ؟

نمیخواهم مااند مسلمانان  با یک تمثیل حرفم را به شما تحمیل کنم و فقط در انتها مثال می آورم . پس خودتان یک رویدادی را در نظر بگیرید. یک رویدادی که در آن علم بالاتری داشته باشید.

حال بروید از یک آخوند نزدیک و دم دستتون در مورد علتش سوال کنین. آیا در جواب سعی در خدایی جلوه دادن آن را نداتشتند؟

ولی شما که علم بالایی در آن دارید دلیل آن  رویداد را بگویید. آِیا دلیلتان به الهیات بر میگردد؟ آیا جواب درست به عوامل ختم میشود یا علت؟

برای مثال من توارث را در نظر میگیرم. در قدیم الهیون میگفتند که …. (خودتان بگویید) بله میگفتند، که انسان از آب جهنده کمر مرد رشد میکند! و وجود انسان از دمیده شدن روح خداوند است و…..

حال علمی بررسی کنیم:

آب جهنده مرد کمتر از 50 درصد در وجود انسان نقش دارد. روح و وجود انسان از خدا است؟ خیر بلکه نتیجه بیان هزاران ژن است که شامل تمامی عادات انسان است. حتی بد خلقی، اعتیاد و …. همگی تحت تاثیر ژن اند!

یعنی علت ندارد بلکه عوامل دارد وجودی انسان.

آیا به این نتیجه نرسیده اید که  هیچ وقت علت وجود ندارد بلکه عوامل اند که پدیده ها را شکل میدهند؟

در واقع الهی دیدن نحوه احمقانه تر نگاه کردن به رویداد ها است. آیا این طور نیست؟

مثالهای دیگر:

* در قدیم باران را از رحمات خدا میدانستند و به همین علت نماز باران و…. داشتند.

ولی حال چه؟ باران نتیجه هسته های بارانی و بخار آب و تبخیر و حرارت و انبساط و انقباض و ….. است. به نظر شما نماز آنها تاثیری بر این رویداد ها دارد؟ پس چرا تمامی ممالک اسلامی بیابانی اند؟ اروپا که بی دین ترین قاره است خشکی ندارد.

* یا مثلا رسیدن روزی را از برکات الله میپندارند که برای همگان روزی رسان است الله.

آیا اینطور است؟

اگر بله : پس خداوند تبعیض دارد. چرا روزی را برای کشورهای آفریقایی و فقیر نمیرساند؟

حال اگر واقع بینانه تر نگاه کنید میبینید :

روزی تحت تاثیر خدا نیست بلکه خدایان است و این خدایان شامل : باران ، خاک، فرهنگ، علم و….است.

* یا مثالی دیگر : اسلام  احکام اعدام ، قطع ید، سنگسار و… را به آسانی اجرا میکند. چرا؟ زیرا ساده ترین راه است تعریف خلاف کرده با عدم مطابقت با آیین الهی

ولی با بررسی دقیقتر چه به فکرتان میرسد؟

بله فردی که در اسلام قطع ید میشود هزاران عاول بر دزدی وی تاثیر داشته است. فردی که به سبب خشونت اعدام میشود ممکن است هزاران ناهنجاری ژنتیکی داشته باشد که هنوز حتی کشف نشده باشند، فردی که سنگسار میشود ممکن است دهها عامل ژنتیکی نا مکشوف باعث تحریک وی شده باشد . مثلا بیماری هورمونی ناشناخته و….

با این تعریف ممکن است گفته شود هر کس مسئول عمل خود است. که برای این جواب در مراحل بعدی رد برهان نظم خواهم نوشت. فقط بلاگ را ادامه دهید.

* و تمامی تفکرات دینی دیگر …

حال همین روند را بسیار بزرگتر کنید باز خواهید فهمید که باز هم علت وجود ندارد بلکه عوامل وجود دارد در رویدادها. حال بسیار  بسیار بزرگتر فکر کنید تا اندازه ای که دیگر علمی در آن نداشته باشید. آیا در اینجا علت در نظر نمیگیرید؟ طبیعیست زیرا که علمی در آن ندارید آن را ساده در نظر میگیرید. در حالی که همین علتها را از متخصصان برتر از خودتان سوال کنید ، انها همچنان عوامل را به شما خواهند گفت. آیا انیطور نیست؟

با همین ها دو باب مهم از برهان های نظم رد میشود. برهان فاعلی (علت داربودن) و  صوری

با همین ضمینه فعلی که عدم وجود علم باعث ساده انگاری میشود میتوان به گفته انیشتین، استیون هاوکینز و…. رسید که میگفتند خدای شخص وار وجود ندارد.

فکر میکنید فرق آنها با یک آخوند مکتبی چیست؟ آنها ساده نمی اندیشند. ولی ادیان ساده انگارند. به همین دلیل است که میزان IQ در بی دینان بالاتر از متعصبان دینیست.

گفته هایم را با ضمینه علمی خودتان انجام دهید. از رهبر دینی بپرسید سپس خودتان جواب دهید و عوامل را پیدا کنید، و سپس از شخصی بر تر از خودتان سوال کنید.

======> پایان مرحله اول <======

در مرحله دوم صحبت در مورد سیستم بسته است . یک سیستم بسیار بزرگ و بسته