زمان با ارزشمان

هر روز 24 ساعت است. که در بهترین شرایط یک ایرانی 6 ساعت میخوابد

در شما چطور؟ فکر کنم مقدار خوابتان بیشتر باشد ، اینطور نیست؟ یعنی 18 ساعت از شبانه روز را وقت داریم.

—————————-

حال با کمی تفکر در می یابید که در این میزان نیز روزانه 2 ساعت را به مطالعه مشغولید. آیا اینطور نیست؟

حل جداول ، معماها و … عجیب نیست طبیعت انسان است کنجکاوی

پس با تنها 2 ساعت در نظر گرفتن ساعات مطالعه 16 ساعت از شبانه روز باقی میماند.

————————-

به دلیل ساختار انسانی مان میان تمامی کارهایمان وقفه ای کوتاه نیاز داریم که اگر این وقفه ها روزانه 3 ساعت به شمار آوریم (شامل چرت های عصرانه) 13 ساعت باقی خواهد ماند.

————————

کجاست هزینه زندگی؟ آیا میتوان بدون منابع منالی زیست؟

پس روزانه نیاز به 8 ساعت (در بهترین شرایط و اداری بودن) باید انسان کار کند.

یعنی 5 ساعت باقی مانده.

———————

در مشاغل آزاد این زمان بسیار اندکتر است ولی ما همان 5 ساعت را در نظر میگیریم

حال تصور کنید که کسانی به شما نیاز داشته باشند و شما به انها.

آیا نباید برای خوشحالیشان تلاش کرد؟

چه اندازه میخواهید برایشان در روز وقت بگذارید؟

مسلمانان این وقت اندک را نیز با عبادتشان کاهش میدهند ، 5 وعده نماز و 2 ساعت کاهش بیشتر وقت. و تلاوت آیات نیز باز هم میکاهد این زمان اندک را.

———————

آیا این اتلاف وقت عاملی برای کم محبتی نیست؟

بیایید از وقتمان برای خودخواهی استفاده نکنیم برای دیگران تلاش کنیم

چرا؟

چرا باید نیاز به رهبر داشته باشیم ؟ آنهم رهبری که خود داستانی عظیم در اعدامهای ما داشته است؟
ما نیاز به هیچ رهبری نداریم ما خودجوش بوده ایم و خودجوش باقی خواهیم ماند. در غیر اینصورت هیچ گاه به به نتیجه نخواهیم رسید
یک سگ همیشه سگ است. مگر بیمار شود
موسوی نیز تنها یک سگ برای خمینی بود. قاتل و بانی چپاول بزرگ

بررسی شعارهای رژیم زن ستیز دربارۀ حجاب و بی حجابی

از آدرس :

بررسی شعارهای رژیم زن ستیز دربارۀ حجاب و بی حجابی

مطلب جالبیست ولی جا برای تکمیلی بیشتر دارد. نوشتم تا به مرور اضافه کرده ودلایل هر یک را علمی توضیح دهم.

این یک ویدئو مرتبط با این مبحث :

این هم ترجمه ای که قولش را داده بودم:

اگر اسلام واقعا با زنان با احترام رفتار میکند

ما باید نتتایج مثبت آن احترام را میدیدیم

در تعقیب 14 قرن گذشته

اسلام با زنان با احترام رفتار نداشت

در عوض حتی تصور احترام را نیز نابود کرد

برادرم رشید. من میتوانم این قلم را برای 14 قرن یک سلاح نامگذاری کنم

ولی این قلم هیچ وقت یک سلاح نخواهد شد. همچنان یک قلم باقی خواهد ماند

اسلام این مفاهیم را بر عکس نشان میدهد

و پیروانش را مجبور کرده است تا اینگونه درک کنند (سلاح بودن قلم)

و کشتن و سربریدن را به قانون  مقاومت نشان دهد

اسیر کردن زنان به عنوان قانون رحمت نشان دهد

غارت و به یغما بردن را حق جنگی شان نشان دهد

و  لذت با پای دختران کوچک را ازدواج نشان دهد

همچنین، ساختار عقلانیت در ملتهای عرب زبان نابود کرد

و مردمی ساخت که قدرت تشخیص ندارند

میان مفاهیم و تضاد آنها

مردمی با افکاری بد شکل و اذهانی تاب برداشته و منحرف شده

به عقیمی یک زمین سترون. که هیچ محصولی نمیتواند داشته باشد

بهترین نمایش از اسلام واقعی:

وقتی محمد نبی با عایشه بچه ازدواج کرد

این عملی محترمانه مقارن با بچگی اش  نبود

وقتی محمد با همسر پسر خوانده اش، زینب ازدواج کرد

بعد از لخت دیدنش و شهوت رانی به او

این عمل  در راه احترام به یک زن ازدواج کرده نبود

وقتی محمد با زن یهودی، صوفیا ازدواج کرد

به محض برگشتنش از حمله ناگهانی  که در آن برادر، پدر و شوهرش را کشت

این عملی برای احترام به دختره نبود

به طور مشابه برای تمام ازدواج هایش

متهم کردن زنان به نداشتن مغز نشانی از احترام به وی نیست

نگاه ابزاری به زنان نشان دهنده احترام به آنها نیست

وجودیت  انسان – چه مرد و چه زن – ابزار آفریدگارش بودن

(عدم وجود انسان این این حق را میدهد تا دیگران را در اختیار گیرند) ****??

نزول مقام زن تا اندازه ای پاینتر از یک چهاپا

نه برای اشاره به قوانین وراثت، گواهی در دادگاه،

شلاق زدن رنی که به بستر رفتن با شوهرش را رد میکند،

و جرائم «احترام»

محمد در حدیثی گفته : سه چیز اتلافگر یک عبادتگر است:

یک زن، سگ سیاه، و الاغ

آیا انها تاکنون درموردش هیچ فکر کردن؟

آیا آنها فهمیده اند  که الله کالبد زنان را انتخاب کرده

برای بزرگترین اختراعش – خلقت خودش است؟

این نیز ترجمه قسمت مهم مکالمه ، بقیه مکالمه مربوط است نحوه شهوترانی با بچه ها ، نحوه لذتگرایی با دختران دشمنان و و نیز بیان آیات مربوطه .

کتب الهی یا افسانه ای؟

حدیثی گهربار از بحار الانوار بخوانید تا لذت مند شوید:

محض ازدیاد بصیرت, یکی از حدیث های مهم این بحارالانوار را نقل می کنم که مُشت نمونه خروار باشد .
علی علیه السلام در غزوه صفین ، قصد عبور از نهر فرات را داشت ولی معبرش معلوم نبود . به نصیر بن هلال فرمود برود کنار فرات ، واز طرف من ماهیی به نام کرکره را صدا کن ، و از او محل عبور را بپرس . نصیر اطاعت نمود و بر کنار فرات آمد و فریاد برآورد که یا کرکره ، بالفورهفتاد هزار ماهی سر از آب بیرون آوردند ، لبیک لبیک ، چه می گویی ؟
نصیر جواب داد ، مولایم معبر فرات را می خواهد ، هفتاد هزار ماهی آواز برآوردند که ما همه کرکره نام داریم ، بگو این شرف در حق کدامیک مرحمت شده است تا اطاعت کنیم . نصیر برگشت و ماجرا را به عرض مولایش علی رسانید .
فرمود ، برو کرکرة بن صرصره را بخوان . برگشت و ندا داد . این بار شصت هزار ماهی سر برآوردند که ما کرکرة بن صرصره هستیم ، این عنایت در حق کدام شده است ؟
نصیر برگشت و پرسید . فرمودند ، برو کرکرة بن صرصرة بن غرغره را بخوان . نصیر بازگشت و چنین کرد . این بار پنجاه هزار ماهی و ماجرای پیشین تکرار شد .
برگشت و مولا گفت : برو کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة را بخوان . تا اینکه در دفعه هشتم که فریاد برآورد ، ای کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة بن جرجرة بن عرعرة بن مرمرة بن فرفرة !
آن وقت ماهی بسیار بزرگی سر از آب برآورد و قاه قاه خندید که ای نصیر ، به درستی که علی ابن ابیطالب با تو مزاح فرموده است ، زیرا او خودش همه راه های دریا و معبر ها و دجله ها را از ماهیان بهتر میداند ، ولی اینک به او بگو که معبر فرات آنجا است .
نصیر برگشت و صورت حال را عرض کرد .
حضرت فرمودند ، آری من به همه راه های آسمانها و زمین آگاهم . پس نصیر صیحه زده غش کرد . و چون به هوش آمد فریاد برآورد ، شهادت میدهم که تو همان خدای واحد قهاری . و آنگاه حضرت فرمود . چون نصیر کافر به خدا شده ، قتلش واجب است . آنگاه شمشیر از غلاف کشید و گردنش را بزد .
( حدیثی در بحارالانوار علامه مجلسی معتبرترین و بزرگترین منبع مذهبی شیعیان )

موج پایدارگری 1

به دلیل آنکه عده ای بسیجی سعی در ملتهب کردن تحرکات ضد دینی دارند با حرفهای شبه قرآنیشان (فحش ها)، هر نوع کامنتی که تنها دارای مفهوم فحاشی باشد حذف خواهد شد.

نکته در این جاست که:

اگر از الفاظ زشت به اندازه کم استفاده شود پاک نخواهد شد و در صورت امکان تنها ویرایش خواهد شد تا مفهوم کلی تاپیک پیوسته رعایت شود

تاریخ وحشیگری اعراب

نوشته ای از fozoul در آدرس :

مسلمان ايراني يعني يک ايراني که خوشحال است از حمله اعراب به ايران و تجاوز آنها به زنان ايراني

هزار ساله ایران را که نابود کرده اند… از زبان تاریخ نویسان قدیم گرداوری شده است. منبع تمام مطالب در پایان ذکر
شده است.
خواهشا تمام مطالب رو با دقت بخونید تا بدونید که این اعراب وحشی بی همه چیز در پناه اسلام و الله چه بر سر سرزمین عزیز ما (یادگار دیاکو، کوروش، کاوه آهنگر، بابک خرمدین و …) ایران اورده اند.
دلایل فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان
در واپسین سالهای شاهنشاهی ساسانی اوضاع کشور آشفته گردید. به طوری که بعد از پادشاهی انوشیروان دادگر هرمزد بر تخت نشست و بعد از او خسرو پرویز که این دوره‌ها به نام دوره‌های شکوه و جلال ایرانیان نام گرفته‌است. ولی بعد از آنها در مدت کمتر از ۶ سال در حدود ۶ پادشاه بر تخت نشستند و اوضاع کشور رو به هرج و مرج می‌رفت.
در سال ۱۲ هجری یزدگرد سوم در یک کودتا نظامی توسط افسری به نام رستم فرخزاد بر تخت نشست تا شاید ایران به نظم گذشته خود بازگردد. ولی یزدگرد جوانی میهن پرست ولی بی تجربه بود که برای پادشاهی لیاقت کافی نداشت. سلطنت او هیچ تاثیری در مرتب کردن اوضاع اجتماعی آن زمان نداشت و ایران به مرز فروپاشی و یا شاید بتوان گفت دور جدیدی از شاهنشاهی که افسران پارتی برای آن مبارزه می‌کردند قرار داشت. زیرا افسران پارتی در داخل با ارتش یزدگرد مقابله می‌کردند تا در یک کودتای نظامی به سلسله ساسانیان خاتمه دهند و سلسله جدیدی از پارتیان را روی کار بیاورند.
با این تواصیف در سال ۱۱ هجری ابوبکر در مدینه به جای پیامبر نشست و جنگهای خونین را آغاز کرد که با نام «رده» معروف گردید. او همه قبایل مدینه را متحد کرد و با نام الله همه را در زیر یک پرچم در آورد. خیزشی بزرگی در عربستان آغاز شده بود تا مرزهای عراق و ایران را از آن خود کنند. زیرا عربستان از صحراهای سوزان و گرم و غیر قابل زندگی تشکیل می‌شد و آنان در آرزوی دست یافتن به مکانهایی سرسبز و آب و علف دار بودند. همانطور که در قرآن بهشت آنان مکانهایی است که آب روان و دشتهای سرسبز و زنان زیبا روی و شهد گوارا نامیده شده و آنان را به این مکان وعده داده‌است. ولی ایرانیان که در ایران از تمام این موارد برخوردار بودند آنان را تمسخر می‌کردند و اهمیتی به آنان نمی دادند.
فتح حیره و قتل عام آرامی نشین‌های عراق
در سال ۱۲ هجری «مثی ابن حارثه» به فکر افتاد تا حمایت مدینه را جلب کند و و با ابوبکر مذاکره نماید. او اوضاع آشفته ایران را تشریح کرد و از او خواست تا نیرو در اختیارش گذارد تا به جنوب فرات حمله کند و به نام گسترش اسلام غنایم بسیاری را کسب نماید.
به گفته طبری: عربها از شوکت و قدرت ایرانیان خبر داشتند و می‌دانستند که آنان ملتهایی هستند که جهان را به زیر سلطه خود در آورده‌اند. به همین جهت در فکر حمله به ایران نبودند و تنها قصد تصرف شهرهایی از عراق منجمله حیره را کردند.
در سال ۱۲ هجری «خالدبن ولید» رهسپار حیره شد و از تمام قبایل درخواست کمک نمود. او در این جنگهای رشادتهایی از خود نشان داد که نام وی را سیف الله گذاشتند (شمشیر الله). به گفته طبری : در میان راه به حیره دهستان‌های بسیاری برای ایجاد رعب و وحشت به آتش کشیده شد و آنان را ویران نمودند. بعد از ورود به حیره مردم شهر توان مبارزه را در خود ندیدند و قراردادی فی مابین آنان منعقد شد تا سالیانه ۱۹۰ هزار درهم به مدینه باج پرداخت کنند
خالد ابن ولید پس از پیروزی «حیره» و فتح آن شهر به فکر تصرف «مناطق آرامی نشین» عراق افتاد. مردمان آنجا مسیحیان ایرانی بودند که با آرامش زندگی می‌کردند. وی لشگر بزرگی را روانه آنجا نمود. افسر ارشد شهر برای آنکه حاضر به تسلیم نگردید و حاضر به فرار هم نشده بود تصمیم به زنجیر کردن خود و سربازانش کرد. که این نبرد بعدها به «ذات السلاسل» مشهور گردید.
«طبری» می نویسد خالد پس از کشتن سربازان دربند که در حدود ۷۰۰ نفر بودند – زنجیر آنان را به عنوان غنیمت برداشت و افسر مافوق را گردن زد. وزن زنجیرها «هزار رطل» گزارش شد که در حدود ۴۵۰ کیلوگرم بوده‌است. این جنگ در شهر کاظمه در شمال کویت واقع بود که در آن زمان زیر مجموعه امپراتوری ایران بوده‌است. این نخستین بار در تاریخ بشریت بود که زنان و مردان ایرانی توسط عربان قتل عام می‌شدند.
فتح بحرین ایران و وادار کردن آنان به دادن خراج
طبری افزوده‌است در سال ۱۰ هجری پیامبر به «منذر ابن ساوی» و «سیبخت» مرزبان هجر(بحرین) نامه‌ای نوشت تا آنان را به اسلام دعوت کند. بحرین در طول هزاران سال متعلق به ایران بود. دو تن مرزبان آنجا اسلام را پذیرفتند ولی مجوسان شهر که زرتشتیان بودند و سکنه شهر را تشکیل می‌دادند مسلمان نشدند و به دستور پیامبر متعهد شدند مبلغ ۱ دینار طلا به عنوان جزیه پرداخت کنند. سپس پیامبر دستور مصادره اموال آتشکده‌های بحرین را داد و زمینهای آنان به تملک مدینه در آمد.
در سال ۱۳ هجری ابوبکر فوت می‌کند و مشاورش عمرابن خطاب با وصیت ابوبکر و آرای مردم خلیفه مسلمانان می‌گردد. جنایاتی که عمر در تاریخ ثبت نمود برای بشریت تعجب انگیز بود. عمر در سال ۱۳ هجری در ماه رمضان راهی فرات جنوبی شد.ولی بخت یار او نبود زیرا سپهسالار ایران به نام بهمن جازویه لشگری بزرگ برای مقابله با وی آماده ساخت. در این نبرد بیش از ۴۰۰۰ عرب کشته شد و فرماندهان و سربازان عربها به بیابانها گریختند. در همین حین ایران مشغول درگیری‌های داخلی بود زیرا افسری به نام فیروزان با هواداران خود مشغول نبرد با رستم فرخزاد بود. بهمن جازویه با کمک مهران به یاری رستم شتافتند تا از کودتای داخلی فیروزان که از پارتیان بود خودداری کنند. طبری ذکر می‌کند : پارتیان بر ضد رستم و پارسی‌ها بر ضد فیرزوان نبرد می‌کردند.
عمر با «جریر ابن عبدالله» قراردادی منعقد ساخت تا هر چه زمین در جنوب عراق است و وی بتواند آنان را به نفع اسلام فتح کند یک چهارمش به تملک خود او و افراد قبیله اش در خواهد آمد و بقیه آن به مدینه تعلق دارد. این وعده عمر قبایلی مانند (اشعر – همدان – نخع – کنده سکون – جز اینها) را ترقیب کرد تا به لشگر اعراب در جنوب عراق بپوندند و یکی شوند. در نتیجه در سال ۱۵ هجری لشگری عظیم وارد جنوب عراق شد و در نتیجه آبادیها ویران شد و زمینهای کشاورزی با خاک یکسان شدند.
نبرد قادسیه
رستم در حدود چهار ماه در منطقه بلاش آباد در پادگان آن شهر که بعدها سابط نام گرفت اردو زد تا مبادا لشگر عربها نزدیک پایتخت ایران در تیسفون گردند. رستم از اوضاع ایران به خوبی آگاه بود زیرا خودش شاه را به سلطنت رسانده بود تا کشور به مرز فروپاشی نیافتد و خوب می‌دانست که درگیری‌های داخلی و کودتاهای چند تن از افسران پارتی و اوضاع کشور مانع از یکپارچگی ارتش ایران می‌شود.
از طرف دیگر او با مردمانی وحشی طرف مقابله بود که برای سه هدف آمده بودند یا ایرانیان را مسلمان کنند. یا در راه خدا کشته شوند و یا کافران را بکشند. یا ایران را فتح کنند و از مردم خراج بگیرند. رستم می‌دانست که سپاه ایران دقیقا عکس عربها هستند و آنان برای زنده مانده می‌جنگند نه برای کشته شدن در راه خدا. بنابراین مذاکره با یزدگرد نمود تا شاهنشاه ایران را در خطر عربها قرار دهد. ولی یزدگرد که در فکر شکوه و جلال گذشته ایران بود و از اوضاع خراب ایران اطلاعی نداشت و از طرفی روحیه ملی و وطن پرستانه اش اجازه این را به او نمی‌داد که با عربهای وحشی از در مذاکره در آید فرمان حمله را صادر نمود. او می‌دانست که عربها ملتی بدبخت و گرسنه هستند و ایران چندین بار به آنان کمک نموده و آنان را از قحطی بیرون آورده‌است و همیشه از آنان در برابر کشورهای متجاوز محافظت نموده. لیکن هرگز تصور نمی‌کرد روزی آنان قصد تجاوز به امپراتوری ایران را داشته باشند. بنابراین رستم را وادار به جنگ نمود. ولی باز رستم چندین تن از فرماندهان عرب را دعوت به ایران کرد تا گفتگو کنند. ولی هیچ نتیجه‌ای در بر نداشت.
بلاذری می‌نویسد : که «بص بهری» هزار درهم پول و یک طیلسان به خالد داد و تعهد کرد در تمام امور با لشگر عرب باشد و ضد ایران وارد جنگ شود و افرادش به عنوان جاسوسان مدینه وارد ایران شوند. سپس ابوبکر نامه‌ای به وی داد و وعده کارگزاری خلیفه مسلمانان را به او داد.
رستم فرخزاد در محرم سال ۱۶ هجری با سپاهی ۶۰ هزار نفری از فرات عبور کرد و در کنار شعبه‌ای از فرات اردو زد.
به گفته طبری رستم مذاکره با فرماندهان عرب کرد ولی آنان تنها سه راه را برای او گذاشتند : یا مسلمان شوند – یا بجنگند و کشته شوند – یا حاضر به دادن خراج گردند.
طبری اذعان دارد که بعد از این پیشنهادات رستم با فرماندهان ارتش و شاهنشاه گفتگو نمود. ولی هیچ کدام حاضر به باج دادن به عربها نشدند. «طبری» رستم را پس از این گفتگو همیشه برای ایران در حال گریه می‌نامد. گفتنی است در پایان مذاکرات فرماندهان عرب با رستم آنان این آیه را برای رستم خواندند (((کافران باید با فروتنی و به طیب خاطر باجگذار مسلمانان شوند – سوره توبه – آیه ۲۹)))
رستم از این سخن توهین امیز آنان به خشم آمد و آماده نبردی سخت شد. او می‌دانست که این نبرد آخرین جنگ او خواهد بود و ایران به دست این وحشیان فتح خواهد شد. رستم از رود حیره عبور کرد و دربرابر لشگر اعراب صف آرایی نمود. در این هنگام به گفته بلاذری طوفانی سخت و گرد و غبار بزرگی در بیابانهای شمالی به راه افتاد که طوفان در جهت چشم لشگر ایرانیان بود و موافق جهت لشگر عرب. رستم پس از دیدن این منظره گفت : بنگرید که امروز روز جنگ است و باد هم به کمک عربان آمده‌است و از روبرو بر ما می‌وزد.
فریادهای لشگر عرب از دور به گوش می‌رسده‌است که سپاه را تشویق نموده تا اگر پیروز شوید زمینها – ثروتها – پسران و دختران مجوسان(ایرانی) از آن شما خواهد شد و اگر شکست بخورید بهشت و پاداش اخروی در انتظار شما خواهد بود. به گفته طبری در نبرد قادسیه ۳۳ قبیله عرب با لشگر سعد ابی وقاص همراهی نمودند. عرب چیزی برای از دست دادن نداشت. او آمده بود تا یا به سرزمینهای پر نعمت ایران دست پیدا کند و یا در راه خدا کشته شود. جنگ آغاز شد و روز نخست ایرانیان ۵۰۰ تن از عربان را کشتند. بیشترین کشته شدگان از قبیله بنی سعد بود.
روز دوم ایرانیان بر عربها چیره شدند و بیش از ۲۰۰۰ تن از آنان کشته شدند. در این نبرد ۴ تن از سرداران بزرگ ایران به نامهای پیروزان – بندوان – بهمن جازویه – بزرگمهر همدانی کشته شدند. روز سوم نیز همین گونه بود و عربها دست به شگردی نطامی زدند و چشم فیلهای سپاه را کور کردند و آنان به حالت رمیده شدند و تعداد کثیری از ایرانیان در زیر دست و پای فیلان کشته شدند. روز چهارم نبرد تا پاسی از شب ادامه داشت پس از فرارسیدن شب ایرانیان به اردگاه‌های خویش بازگشتند و سلاحها را بر زمین نهادند و استراحت کردند.
چند ساعت پس از این استراحت شبیخون بزرگی از لشگر عرب به سوی ایرانیان وارد شد و نبرد خونینی در شب هنگام شروع گشت و عده کثیری از ایرانیان و عربها کشته شدند. در همین شب به گفته طبری رستم توسط یک عرب سر بریده شد و شالوده ارتش ایران با کشته شدن رستم فرخزاد از هم پاشیده شد و به ترتیب فرماندهان به قتل رسیدند.
غارت ۱۲۰۰ سال تمدن شاهنشاهی و فتح اولین کاخ سفید جهان ملقب به کاخ تیسفون مدائن با کشته شدن رستم سپاه ایران به حالت متزلزل در آمد و خود شاهنشاه یزدگرد در راس ارتش قرار گرفت و آماده مقابله با مسلمانان در برابر هجوم آنان به پایتخت گشت.
به گفته طبری جنوب عراق بعد از فتح مسلمانان ویران و روستاها و شهرهای آنجا دچار قحطی شد و در سال ۱۷ هجری بخش زیادی از مردم آنجا از گرسنگی تلف شدند. وبا و بیماریهای مرگبار روانه آنجا شد حدود ۹ ماه از رخداد قادسیه سعد ابی وقاص چندین لشگر روانه ماورای فرات کرد. در این هنگام یزدگرد در منطقه بابل عراق بر کرانه فرات مستقر شده بود تا سد راه لشگر مسلمانان از ورود به پایتخت ایران شود.
مهران – هرمزان – نخویرگان که از سرداران ایران بودن وی را یاری دادند فیروزان حدود ۹ ماه پس از قادسیه از سعد ابی وقاص شکست خورد و لشگرش کشته شدند و بابل به تصرف سعد در آمد. این فتح مسلمانان را نزدیک به تیسفون کرد و خطر حمله جدی شد. «هرمزان» برای جمع آوری لشگری از مردم راهی اهواز گشت. «فیروزان» به همین قصد راهی نهاوند شد. «شهریار درکوتی» به نزدیکی تیسفون رفت و در انجا مستقر شد. «نخویرگان» در غرب تیسفون در ناحیه شرقی بابل مستقر شد. «فرخان و پیهومان» هر کدام در نواحی از جنوب غرب تیسفون مستقر شدند.
ولی باز این لشگر آرایی‌ها ایرانی‌ها در برابر عربهای جنگجو و قبایل متعدد عربستان ناچیز بود و از طرفی دیگر کشور در مرحله بحران قرار داشت. به گفته طبری شمار لشگر عرب بیش از ۱۰۰ هزار مرد جنگجو بوده‌است. لشگر ایران بعد از مقاومت‌هایی شکسته شد و عربان تیسفون را محاصره کردند. در نتیجه یزدگرد از ناحیه غرب پایتخت به شرق تیسفون منتقل شد.
شهر تیسفون یکی از آبادترین – پررونق ترین – زیباترین و متمدن ترین شهرهای خاورمیانه بود. ثروتهای ۱۲۰۰ سال شاهنشاهی ایران در آنجا اندوخته شده بود. مجسمه‌های طلای پادشاهان گذشته – مجمسه طلای حیوانان – تاج‌های شاهنشاهی نوشیروان و خسروپرویز – جامهای زرین چندین هزار ساله و… از طرف دیگر خبر این منابع ایران به گوش مردمان عربستان رسید و به گفته تاریخ نویسان عرب بیش از نیم میلیون نفر برای بدست آوردن این جواهرات و طلاها روانه تیسفون شدند. مدافعان ایرانی بیش از دو ماه مقاومت نمودند. در همین حین هیئتی از ایران جهت صلح و پیشنهاد دادن جنوب عراق راهی لشگر عربان شد. ولی مسلمانان آن را رد کردند و محاصره شهر را ادامه دادند. در نتیجه مردمان از گرسنگی گربگان و سگان شهر را خوردند و به تدریج از روی ناچاری شهر را تخلیه کردند تیسفون غربی در سال ۱۹ سقوط کرد. چند ماه بعد کل پایتخت به تصرف عربها در آمد.
طبری می‌نویسد : مسلمانان مهاجم در شهر به کافورهای بسیاری برخوردند و به خیال آنکه آنها نمک هستند کافورها را در غدا ریخته ولی بعد از طعم تلخ کافور متوجه شدند که نمک نیست. آنان کافورهای بسیاری را به یک تاجر دادند و از او در قبال آنهمه کافور یک پیراهن گرفتند.
طبری ذکر می‌کند : عده زیادی از مسلمانان وقتی جامهای طلا را در کاخ دیدند رنگ سفید نقره را به رنگ زرد طلا ترجیح دادن و فریاد می‌زدند – چه کسی حاضر است که جامهای زرد را با جامهای سفید عوض نماید.
بلاذری درباره فتح شهر ابله می‌نویسد : جنگجویان مسلمان در شهر با کلوچه‌های ایرانی برخوردند که به آنان گفته شده بود این کلوچه‌های باعث فربه شدن انسان می‌شود. سپس آنان تعدادی از این کلوچه‌ها را خوردند و به بازوان خود نگریستند و پرسیدند پس چرا هیچ تفاوتی حاصل نشد؟
طبری گنجینه ایران در تیسفون را بالغ بر ۸۶۵ میلیون درهم تخمین زده‌است که در تاریخ بشریت یکی از بی سابقه ترین اموال حکومتی بوده‌است. وی می‌گوید – بعد از آنکه خمس این مبلغ برای خلیفه جدا شد – بقیه جواهرات و گنجینه پادشاهان گذشته ایران بین ۶۰ هزار جنگچوی مسلمان تقسیم شد و به هر کدام از آنان ۱۲ هزار درهم رسید.
یکی دیگر از فجایع پاره شده فرش بهارستان بود. این فرش که در ۹۰۰ متر مربع (۶۰ ذرع در ۶۰ ذرع) از ابریشم و زمرد و جواهرات بافته شده بود نمونه‌ای از هنر و عظمت ایران بود و شاهان را در شکارگاه و بزمهای سالانه و باغهای وسیع نشان می‌داد. مسلمانان فرش بهارستان را روانه مدینه نمودند تا خلیفه از آن بهره برد. عمر با دیدن این هنر شگفت تاریخی بر آن شد تا آنرا به عنوان فتوحات اسلام نگه دارد و نشان از بزرگی اسلام و مبارزات مردمان عرب قرار دهد. لیکن علی ابی ابیطالب (امام علی) با نگهداری این کالای پر ارزش مخالفت نمود و گفت این کالای با ارزش باید بین همه بزرگان تقسیم شود تا همگان بهره بردند. بدین گونه فرش تکه تکه شد و هر تکه به بزرگی از شهر داده شد و خود علی قسمت خود را با قیمت ۲۰ هزار درهم فروخت.
یکی دیگر از افتخارات تاریخ ایران درفش ملی کاویانی بود که از زمان اردشیر بابکان تا آن روز دست به دست چرخیده بود و هر پادشاهی به آن جواهری نصب می‌نموده و در تمام جنگها به عنوان پرچم ایران حمل می‌شده زیرا آنرا یادگار فتح کاوه آهنگر و درفش چرمی او علیه ضحاک می‌دانستد. مسعودی می‌نویسد : درفش از پوست پلنگ ساخته شده بود و نگینهای یاقوت و مروارید و جواهرات سلطنتی به آن آویزان بوده مسعودی قیمت درفش کاویانی را بالغ بر دو میلیون و دویست هزار درهم تخمین زده‌است مسعودی اذعان می‌کند که درفش اصلی در خزانه ملی نگهداری می‌شده و درفشی مشابه در جنگهای برده می‌شده‌است. به گفته وی عربها اورنگ سلطنتی خسرو پرویز و دیگر اشیایی که از طلا ساخته شده بودند مانند مجسمه سر پادشاهان گذشته را ذوب کردند و از آن شمش طلا گرفتند.
«سعد» که مرد زیرکی بود از دیدن آنهمه جلال و جبروت یکه خورد و تصمیم بر آن گرفت که در آنجا بماند و سپاهیان دیگری را روانه جنگ با ایرانیان کند تا خود از آنهمه بزرگی و عظمت و زنان زیبای روی ایرانی که به اسارت در آمده بودند بهره گیرد. که بعدها برادرش چندین بار به این کار او اعتراض نمود.
نبرد جلولا – تکریت و خانقین
به گفته طبری لشگر اعراب ۸۰ بار به شهر جلولا حمله کرد. زیرا نیروهای ایرانی به مقابله برخواسته بودند. اما فرمانده ایرانیان شخصی به نام خورزاد خورهرمزد (پسر عموی رستم) بود که تا آخرین دم جنگید. به دلیل طولانی شدن جنگ نیروهای اعراب چندین ماه در نزدیکی جلولا منتظر ماندند. در همین اثنا چند لشگر به شمار عربها اضافه شد. آنان شروع به آتش کشیدن مزارع و روستاهای اطراف کردند تا رعب و وحشت در دل مردمان شهر جلولا ایجاد شود.
به گفته طبری مهران جان سالم بدر برد ولی در جنگ دیگری کشته شد. ولی فیروز از دیگر مبارزان ایرانی خود را به شادفیروز رساند تا لشگری برای مبارزه مهیا کند. جلولا به رسم دیرینه عرب تاراج شد و غنائم بسیاری بدست آمد. به طوری که به هر مسلمان ۹۰۰۰ درهم رسید.(طبری) خمس گاوها و گوسفندان شهر که به مدینه فرستاده شد بالغ بر ۶ میلیون درهم شد.
ایران به دلیل آنکه ۸ قرن در مقام امپراتوری منطقه قرار داشت و قبل از آن بزرگترین کشور آسیا به حساب می‌آمده دارای ثروتهای بیکرانی بود که به دست اعراب افتاد. پس از سقوط پایتخت یزدگرد پادگان شادفیروز را بدست «خسروشنوم» سپرد و خود با سپاهی راهی ری شد تا لشگری از مناطق اطراف جمع آوری کند و بازگردد.
تاراج خوزستان توسط سپاه اعراب
خوزستان از سال ۱۷ زیر یورش اعراب قرار گرفت. مهمترین قبیله تارجگر عرب «بنی تمیم» نام داشت. «هرمزان» از خاندان قدیمی خوزستان بودند. او لشگری را مهیا ساخت تا جلوی ارتش عرب را بگیرد. پس از رسیدن سپاه اعراب به «بازار خوزی هاً آنجا را تاراج نمودند و هرمزان در مناطق اطراف شکست خورد و حاضر به تسلیم شد. طبق قراردادی که منعقد شد مناطق»مهرگان کدک«و»هرمزاردشیر” در دست وی باقی ماند و او والی شهر شد و او یکی از باجگذاران مدینه شد. ولی قرارداد صلح چند ماهی دوام نیافت وهرمزان دست به شورش زد. دوباره لشگری عازم شهر شد برای بار دوم قرارداد منعقد شد. ولی باز هم دوام نیافت و هرمزان مجبور به عقب نشینی به شوشتر شد.
به گفته طبری بیش از ۸۰ حمله به شوشتر برای نابودی هرمزان صورت گرفت.وی با هوادارانی که داشت به درون دژی قرار گرفت و مبارزه کرد. اعراب دژ را محاصره کردند ولی او حاضر به تسلیم نشد. در نهایت وی مجبور به درخواست امان نامه داد. او را بسته شده به مدینه بردند وی اولین سرداری بود که زنده تحویل خلیفه مسلمانان می‌شد. در نتیجه عمر به وی گفت که یا اسلام بیاورد و یا کشته شود. وی با پذیرفتن اسلام جان خود را حفظ کرد. عمر برای او خانه‌ای تهیه کرد و مقرری ۲۰۰۰ درهم در سال تعین کرد. بعدها که عمر ابن خطاب امیرالمومنین توسط ایرانیان ترور شد معلوم گشت هرمزان یکی از تهیه کنندگان این ترور بوده‌است هرمزان بعدها توسط عبیدالله پسر عمر کشته شد. از اموال شوشتر به هر سوار ۳۰۰۰ درهم رسید و هر پیاده ۱۰۰۰ درهم. (سال ۲۱ هجری)
جنگ نهاوند – ری – دماوند – اهواز با لشگر اعراب
به گفته طبری در نبرد نهاوند به فرماندهی فیروزان سپهسالار دلیر ایران به قدری از ایرانیان کشته شد که زمین از خونها لغزنده شد و اسبان لیز خوردند و لاشه‌ها در شهر فراوان در سال ۲۱ هجری. در سال ۲۲ هجری به گفته طبری ری به دست نعیم ابن مقرن تاراج شد و ثروتهایی که از ری به دست مسلمانان افتاد دست کمی از فتح کاخ سفید تیسفون پایتخت امپراتوری ایران در بغداد نداشت. که پس از فتح ری مقرر شد این شهر ۵۰۰ هزار درهم در سال به کوفه باج دهد. پس از ری نوبت به دماوند رسید و فرماندار شهر «مهست مغان مردانشاه» بود راهی جز تسلیم نداشت مقرر شد سالانه مبلغ ۲۰۰ هزار درهم باج به کوفه پرداخت نماید.
فتح گناوه
در مدارک عربی از این شهر به نام «توج» یاد شده‌است و طبری از زبان یکی از کشتارگران مسلمان چنین می‌نویسد : تلاش برای تصرف شهر مدت زیادی به طول انجامید ولی سرانجام ایرانیان شکست یافتند و کشتار زیادی از آنان در شهر شد و تمامی اموال آنان تاراج گردید طوایف دیگری که در اطراف سواحل جنوی خلیج فارس بودند و دین شان مسیحی بود تسلیم شدند و حاضر به پرداخت خراج گردیدند. ولی فرمانده ارتش شهر که شخصی به نام «شهرک» بود حاضر به تسلیم نشد و در نتیجه در «ریشهر» اردو زد و آماده نبرد با مسلمانان عرب شد و در نبرد سختی که میان آنان روی داد وی کشته شد و اطرافیان اش به قتل رسیدند. بلاذری می‌نویسد : مبارزه به طول انجامید ولی در نهایت ایرانیان و شهرک کشته شدند و شهر به دست عربهای مسلمان فتح شد و غنایم زیادی را بدست آوردند. بعد از آن «فسا و داراب» بدست لشگر مسلمانان تصرف شد.
طبری در باره قصد حمله عربها به شهر «مک کران» (واقع در سیستان و بلوچستان امروزی) می‌گوید : عمر درباره این شهر از فرمانده لشگرش پرسید : این شهر چگونه‌است ؟ وی گفت – دشتی است کوهستانی – آبش گل آلود – میوه اش کهور – مردمانش قهرمان – خیرش ناچیز – شرش دراز و فراوانیش انداک. عمر گفت تا زمانی که مردم از من اطاعت می‌کنند لشگری به چنین جایی نخواهم فرستاد.
لیکن عمر «عمر بن خطاب» کفاف نداد و او به دست ایرانیان ترور شد و به هلاکت رسید. پس از وی عثمان به خلافت رسید و او ۱٫۵ سال لشگر کشی به ایران را به تعویق انداخت.
بلاذری تاریخ نگار مشهور عرب در باره مقاومت ایرانیان در برابر مسلمانان در سالهای ۱۶ تا ۲۳ هجری این چنین می‌نویسد:
«عتبه ابن غزوان» به شهر ابله حمله کرد و با مردمانش جنگید و شهر را با کشتار و قوه قهریه تصرف کرد. سپس به سوی فرات رفت (شهرکی در نزدیکی کوفه) که مقابلش فرمانده ایران بود به نام «مجاشع ابن مسعود سلمی» که به دستور شاهنشاه ایران والی آن شهر شده بود زیرا شاهنشاه ایران از خود مردمان همان شهرها والی یا فرماندار انتخاب می‌کرد. «عتبه ابن غزوان» با وی با جنگ وارد شد و پس از جنگ خونین پیروز بیرون آمد و شهر با قوه قهریه گشوده شد.
سپس به «مذار» در بین کوفه و بصره لشگر کشید. مرزبان آنجا که ایرانی بود با مردمان شهر مقاومت نمودند و جنگیدند ولی الله آنان را شکست داد و تمام کسانی را که با وی بودند بوسیله «عتبه» فرمانده مسلمانان گردن زده شدند. سپس «عتبه» فرمانده عرب به سوی «دشتمیشان» لشگر کشید. مردم آن شهر برای مبارزه آماده شدند و در صدد حمله آمدند. عتبه تصمیم گرفت به آنان شبیخون بزند. زیرا که شبیخون سبب مرعوب شدن و کشتنشان می‌گردد. الله آنان را شکست داد و عتبه دهداران آن شهر را کشتار کرد و از آنجا راهی «ابرقباد» شد و الله آن شهر را برای وی گشود. بعد از آن عتبه با مردمان شهر فرات وارد نبرد شد. همسر عتبه در جنگ حضور داشت و فریاد می‌زد اگر پیروز نشوید شما را به خودمان راه نخواهیم داد. پس از نبرد با ایرانیان شهر فتح شد و غنایم جنگی نصیب لشگریان عرب شد در این جنگ تنها کسی که سواد خواندن و نوشتن داشت زیاد (ابن سمیه) بود که وی جوانی کاکلی بود و مامور صورت برداری از اموال مردمان شهر بود. وی روزی دو درهم حقوق دریافت می‌کرد. در آن زمان عتبه – «مغیره بن شعبه» جانشین وی در بصره بود.
پیمان صلح به زودی بین «دهکان میسان» و مسلمانان عرب نقض شد و ایرانیان مسیحی آنجا از در مبارزه برخواستند. مغیره بن شعبه به مسیحیان حمله ور شد و دهدار آنجا را به قتل رساند زمینهایشان را مصادره کرد و گزارش کشتار آن شهر را برای عمر فرستاد. عمر فرمان والی شهر را برای مغیره صادر کرد و او والی بصره شد و چندین سال در این مقام بود تا زمانی که موضوع زنای او با زن شوهر داری فاش شد. مغیره فرماندار بصره شد و بعد از آن به آبادی موسوم به «بازار اهواز» حمله برد و فرماندار انجا را (دهکان بیرواز) مجبور به صلح نمود. ولی صلح بعد از مدتی توسط ایرانیان نقض شد و جنگ شروع گشت. ابوموسا اشعری که بعد از او فرماندار بصره شده بود راه وی را ادامه داد و بازار اهواز و نهرتیری (تیره رود) را با جنگ شکست داد و آنجا را فتح نمود. در نتیجه روستا پس از روستا و رودی پس از رود گشوده شد و عجمان (ایرانی‌ها) از برابر آنان گریختند و مسلمانان زمینهایشان را گرفتند و از مجوسان (زرتشتیان) خراج گرفتند و یا به اسلام گرویدند و یا مبارزه کردند و کشته گردیدند.
شویس عدوی درباره غارت ایرانیان توسط سپاه اعراب روایت کرده‌است. مسلمانان به اهواز لشگر کشیدند و در آنجا مردمانی از «جتها» و «اساوره» حضور داشتند. با آنان با دشواری جنگیدن و نبرد سختی در گرفت. ولی آنان (ایرانیان) شکست خوردند و افراد زیادی را به اسارت گرفتیم و زنان و دخترانشان را بین خودمان تقسیم کردیم.
سپس ابوموسا به میان آذر (مناذر) لشگر کشید و با ایرانیان آنجا وارد نبرد شد. جنگ سختی درگرفت. «مهاجر ابن زیاد حارثی» برادر ربیع ان زیاد که روزه دار بود و بر آن بود تا خود را تسلیم الله کند مجبور به نوشیدن آب شد و وارد جنگ شد. سلاحی بر دست گرفت و آماده شهید شدن گشت. او در نبرد با ایرانیان کشته شد و مردمان آنجا سرش را بریدند و در سردرب کاخشان در شهر آویزان کردند. سپس ابوموسا – ربیع ابن زیاد را برای جنگ با شهر مناذر مامور کرد.
ربیع ابن زیاد با لشگرش وارد شهر شد و تمام سکنه‌ای که قادر به جنگ بودند که اکثرا مردان بودن را کشت و زنان و کودکان را به اسارت گرفت. در نتیجه «مناذر کوچک» و «مناذر بزرگ» دو شهر مهم عراق که زیر نظر پادشاه ایران بود و ایرانیان در آنجا سکنی گزیده بودند توسط مسلمانان فتح شد. سپس ابوموسا به شوش لشگر کشید و با مردمانش جنگ را آغاز کرد.
ایرانیان شوشی به نبرد پرداختند و ابوموسا آنقدر شهر را محاصره نمود تا قحطی در شهر آمد و غذا و آب سکنه به اتمام رسید. سپس ایرانیان درخواست امان کردند و از سر صلح وارد شدند. مرزبان شوش درخواست اماننامه برای ۸۰ نفر از سکنه شهر داد که نام خودش در لیست نبود. ابوموسا آن ۸۰ نفر را بخشید ولی گردن مرزبان شوش را از بدن جدا کرد و به جز آن ۸۰ نفر کلیه مردان شهر را بکشت و اموال و زنان آنجا را به اسارت گرفت.
بعد از آن ابوموسا با مردم رامهرمز قرارداد باج سالیانه بست که مبلغ ۹۰۰ هزار درهم به مسلمانان پرداخت کنند. بعد از اتمام زمان قراداد وی «ابومریم حنفی» را به جنگ با آنان روانه ساخت زیرا مردمان کفر ورزیده بودند. ایرانیان مقابله نمودند ولی درنهایت لشگر اعراب با قوه قهریه آن شهر را فتح کردند. بعد از آن شهر «سرک» مثل رامهرمز قرارداد باج سالیانه به مسلمانان را نقض کردند و از دادن باج سرباز زدند. پس «حارثه این بدر غدانی» مامور جنگ با مردمان شهر شد و با لشگری عظیم راهی شهر شد. ولی او نتوانست شهر را بگشاید. پس از «عبدالله ابن عامر» کمک خواست و او با لشگری راهی شد و شهر را با قتل مردمانش فتح نمودند.
سپس ابوموسا اشعری به شوشتر لشگر کشید. دشمن (ایرانیان) نیروی بسیاری در شوشتر آماده کرده بود تا درب ورودی شهر را ببندد و مبارزه کند. اشعری به عمر ابن خطاب خلیفه و امیرالمومنین آن زمان نامه داد و درخواست مدد کرد. سپس عمر ابن خطاب از «عمار ابن یاسر» کمک خواست. او «جریر ابن عبدالله بجلی» را مامور شوشتر کرد مردم شوشتر با سختی و مشقت بسیاری با آنان جنگیدند و کشته‌های بسیاری داده شد. ولی در نهایت مسلمانان وارد شوشتر شدند و چون سکنه ایرانی شهر – مسلمانان را در شهر دیدن برای آنکه زنان و فرزندانشان به دست مسلمانان نیافتد آنان را در چاه انداختند. در آخر شوشتر مجبور به صلح شد. ولی چندی نگذشت که سر عصیان برافراشت و مسلمانان دوباره به آنجا حمله ور شدند. جنگجویان ایرانی را کشتند و زنانشان را به اسارت برداشتند. سپس ابوموسا به جندی شاپور در خوزستان لشگر کشید. مردم شهر نتواستند مقابله کنند و درخواست صلح دادند. ولی بعد از مدتی شوریدند و در نتیجه «ابوموسا ربیع ابن زیاد» به شهر حمله ور شد و آنان را کشتار نمود سپس «ایذه» پس از جنگی سخت و طولانی گشوده شد و به دست مسلمانان افتاد.
سپس «علا حضرمی» که کارگزار عمر ابن خطاب بود در بحرین لشگری را روانه یکی از جزایر پارسیان کرد که در کنار خلیج فارس بود. عده معدود آن جزیره مجبور به صلح شدند و درخواست امان نامه کردند و به پرداخت باج سالیانه سر فرو آوردند. سپس لشگر اعراب وارد فارس شد. «شهرک» که مرزبان فارس بود با لشگری عظیم به سوی عربها شتافت. وی در «راشهر» که زمینهای شاپور نام داشت با آنان وارد جنگ شد. «حکم ابن ابی العاص» نیز به یاری مسلمانان شتافت و شهرک را شکست داد. در نتیجه مشرکان (ایرانیان) را الله در هم کوبید و او«راشهر» را با قوه قهریه و جنگ فتح نمود.
فتح مسلمانان در راشهر همچون فتح قادیسه دارای اهمیت بود و غنایم زیادی نصیب لشگر اعراب شد ابوموسا از بصره درخواست کمک خواست تا روانه فارس شود. «هرم ابن حیان عبدی» نیز به یاری آنان شتافت و در نتیجه روانه «کازرون» شدند و دژی به نام «شبیر» را محاصره نمودند. این محاصره طولانی و طاقت فرسا گشت. پس از جنگی سخت با ایرانیان دژ گشوده شد و لشگر اعراب دژ را فتح نمودند.
در اواخر سال ۲۳ سپاه ابوموسا و همراهانش روانه «ارجان» شدند ولی مردمان آن شهر نتواستند مقابله کنند و تسلیم شدند و حاضر به پرداخت خراج گردیدند. سپس روانه شیراز شدند. و مردامشانش از در صلح در آمدند و حاضر به پرداخت خراج سالیانه شدند. سپس لشگر اعراب روانه جهرم گشت. مردم جهرم آماده نبرد شدند. در نبردی سخت لشگر مسلمانان بر ایرانیان پیروز گشت. در نتیجه قرارداد صلح برای پرداخت سالیانه خراج به مسلمانان بسته شد. عثمان ابن ابی العاص در سال ۲۳ هجری با لشگر اعراب روانه شهر شاپور شد. برادر «شهرک» به مقابله پرداخت ولی در نهایت با این شرط که به زنی تجاوز نشود و کسی کشته نشود و شهری ویران نشود پیمان صلح را امضا نمود و مقرر شد که سر موعد باج سالیانه اش را به کوفه تحویل دهد. ولی بعد از مدتی مردم شهر کفر ورزیدند و حاضر به پرداخت خراج نشدند. در نتیجه لشگری روانه شهر آنان شد و بار دیگر شهر توسط مسلمان فتح شد و با کشتار عده از مبارزان و قوه قهریه شهر به تصرف کامل در آمد.
بعد از آن ابوموسا اشعری از نهاوند جرکت کرد و روانه اهواز گشت و امور داخلی را بررسی نمود. سپس لشگری روانه قم کرد و کل شهر را محاصره نمود و شهر با قوه قهریه و نبری بین آنان فتح شد. سپس احنف ابن قیس که ضحاک نام داشت به دستور وی روانه کاشان شد و کاشان را پس از نبردی بین مردمان و مسلمانان عرب فتح نمودند.
ابن خلدون که دقیق ترین جامعه شناس و مورخ عرب است درباره فتح ایران توسط اعراب این چنین می‌نویسد: عرب‌های ذاتا ویرانگر هستند و ضد تمدن.
این به ان دلیل است که آنان همواره در حال نقل و انتقال برای دستیابی به غنائم است. که این امر با تمدن منافات دارد. عرب عموما گرایش به تاراج گری دارد و می‌خواهد آنچه در دست دیگران است را از آن خود کند. زیرا که روزی اش توسط شمشیرش به دست می‌آید. عرب در گرفتن اموال دیگران هیچ مرز و حدی نمی‌شناسد و همین که چشمش به مال و متاعی می‌افتد آن را تاراج می‌کند. درنتیجه مردمانی که زیر سلطه این قوم باشند در امنیت زندگانی نمی‌کنند. آنان ساختمانهای اهل حرفه و صنایع را به زور می‌گیرند و هیچ بهایی برای آن پرداخت نمی‌کنند. آنان برای صنعت هیچ ارزش قائل نیستند و تنها هدفشان آن است که اموال مردم را از دستشان بیرون بکشند و در نتیجه هیچ توجهی به قوم مغلوب ندارند. سپس آنان را در خودشان رها می‌کنند تا در آشوب و هرج و مرج باشند.
ابن خلدون مورخ بزرگ عرب و جامعه شناس مشهور درباره کتاب سوزی ایرانیان توسط مسلمانان چنین می‌گوید ایرانیان به سبب عظمت کشورشان که کوله بار چندین قرن تسط بر جهان را در بر داشتند و تمدنی کهن را در خود جای داده بودند و به سبب استمرار پادشاهی شان علوم عقلی نزدشان بسیار بزرگ و دامنه اش گسترده بود در زمانی که ایران فتح شد کتابهای بسیاری از کتابخانه‌ها بدست آمد. در نتیجه سعد ابی وقاص به عمر ابن خطاب نامه نوشت تا درباره کتابها تصمیم گرفته شود که در اختیار مسلمان قرار گیرد. عمر پاسخ داد که همه کتابها را در آب بریزید و یا آنکه آتش بزنید. زیرا اگر چیزهایی در آنها باشد که برای راهنمایی و هدایت انسانها باشد – ما را الله هدایت کرده‌است و نیازی به آنان نیست. اگر هم گمراهی باشد که الله ما را از اینها نجات بدهد پس به دستور عمر همه کتابها نابود گشت و هیچ برای ایرانیان باقی نماند.
برادر سعد که این امر برایش ممکن نبود و دید که او باید در جنگ باشد و برادرش در نعمتهای ایران قوطه ور اینگونه او را ملامت می‌کند. ما جنگیدیم تا الله پیروزی فرستاد – ولی سعد در دروازه قادسیه نشست – ما در حالی برگشتیم که زنهای بسیاری بی شوهر شدند ولی زنان سعد شوهر داشتند.
اولین امیرالمومنین عربها شخصی به نام عبدالله جحش بود است که به گفته مسعودی پیامبر در سال دوم هجرت دستور شبیخون زدن به کاروان قریش را به او می‌دهد. لذا به همین دلیل به امیرالمومنین مشهور می‌گردد. (التنبیه الشراف ۲۱۹)
ابن خلدون می‌نویسد که بعد از عبدالله جحش – سعد ابی وقاص که در نبرد خونین قادسیه پیروز بیرون آمده بود به امیرالمومنین مشهور می‌گردد.
تاراج اموال ایران در بین افراد مدینه
عمر پس از فتوحات گسترده مسلمانان دست به ساخت مکانی به نام بیت المال در مدینه زد تا غنائم جنگی بدست آمده را گرد هم آورد. سپس از مسلمانان مدینه آمارگیری کرد و نامشان را در دفتری به نام (دیوان عطاء) ثبت کرد. نخست از یاران نزدیک پیامبر آغاز کرد. سپس علی و پسرانش و در آخر برای سربازان شرکت کننده در جنگ بدر نفری ۵۰۰۰ درهم – برای جنگهای بعد از بدر تا صلح حدیبیه نفری ۴۰۰۰ درهم – برای کسانی که در سالهای ۷-۱۲ جنگیده بودند نفری ۳۰۰۰ درهم – برای کسانی که بعد از سال ۱۶ هجری جنگیده بودند نفری ۲۰۰۰ درهم تعین نمود. وی برای پسران امام علی که به سن بلوغ هم نرسیده بودند نفری ۵۰۰۰ درهم تائین کرد. برای عمار یاسر ۶۰۰۰ درهم – برای سلمان فارسی ۴۰۰۰ درهم – برای هرکدام از همسران پیامبر ۱۰۰۰ درهم – برای عایشه همسر محبوب پیامبر ۱۲۰۰۰ درهم – برای زنان بی نکاحی پیامبر نفری ۶۰۰۰ درهم – برای زنان مدینه نفری ۲۰۰ تا ۵۰۰ درهم.
ترور عمرابن خطاب توسط ایرانیان
عمر در بامداد روز ۲۷ ذوالحجه ۲۳ هجری در محراب مسجد پیامبر مورد حمله یک ایرانی اسیر شده قرار گرفت. او فیروز نهاوندی نام داشت که ابولولو خطابش می‌کردند. او برده مغیره ابن شعبه بود. وی چندین ضربه به عمر زد و ۱۲ تن از همراهان وی را زخمی نمود که بعدها ۶ تن آنان مردند و ۶ تن دیگر زنده ماندند و آن زمان که دستگیر شد خود را بکشت. چند روز بعد از جراحات عمر کشته شد. طبری می‌نویسد عمر اجازه نداده بود که هیچ ایرانی اسیر شده‌ای وارد مدینه شود. لیکن مغیره ابن شعبه به دلیل آنکه فیروز نهاوندی به نجاری و آهنگری و نقاشی آشنا بوده عمر اقامت او در مدینه را پذیرفته بود بعدها مشخص شد که هرمزان و چند نفر دیگر که امان یافته بودند در مدینه زندگی کنند در ترورعمر دست داشته‌اند.
طبری می‌نویسد: بعد از مرگ عمر- عثمان به خلافت رسید. در سال ۲۴ هجری چندین عصیان در ایران بر ضد عربها صورت گرفت و مردم در تلاش برای مبارزه بودند. همدان و آذربایجان دوبار به دلیل تاخیر در پرداخت باج به عربان مورده حمله مسلمانان قرار گرفت.(در سالهای ۲۴-۲۶) بعد از این حملات آذربایجان قراردادی را متعهد شد تا در صورت آنکه مردم آزاد باشند دین خودشان را ادامه دهند و به آتشکده‌های آنان تعرض نشود سالیانه مبلغ ۸۰۰ هزار درهم پرداخت کند. (طبری) ولی با کشته شدن عمر مردم آذربایجان شورش نمودند و از پرداخت خراج خودداری کردند. لیکن لشگری بزرگ راهی آذربایجان شد و شهر و روستاهها ویران گشت و قرارداد سخت تر منعقد گشت.
نبرد استخر و گور و سیستان و بلوچستان
در سال ۲۴ ابوموسا اشعری روانه پارس شد.ولی مقاومتی گروهی از مردم بر ضد آنان آغاز شده بود. در سال ۲۸ او از ریاست بصره خلع شد و جوانی به نام عبدالله جایگزین وی شد. او بی درنگ راهی خوزستان شد. زیرا خوزستانی چندین بار شوریده بود و او برای آرام کردن آنان روانه آنجا شده بود. در همین زمان او فردی به نام عبیدالله ابن معمر را مامور لشگری کشی به استخر و گور کرد. نیروهای ایرانی مبارزه در مقابل آنان ایستادگی کردند و سپاه عرب را در رامگرد شکست داد و عبیدالله را به قتل رساند. بعد از وی خود عبدالله عامر با سپاهی راهی استخر شد. از آنجا که نیروهای نظامی شهر با یکدیگر متحد شده بودند عامر نتوانست آنان را شکست دهد. و مجبور به عقب نشینی به گور کند. مردمان گور درصدد مبارزه بر آمدن و بیش از یکسال به طور مداوم استخر و گور در حال جنگ و جدل پراکنده بود. ولی عربهای می‌دانستند که استخر شهر سلطنتی ایران بوده و زمانی مقدس و دارای اشیای ارزشمندی است به همین دلیل دست از آن برنداشتند و ادامه دادند. سرانجام در سال ۲۹ ابتدا گور از پای در آمد و به کلی منهدم گشت و بعد از آن استخر و سکنه آن به کشتار شدند.
بلاذری می‌نویسد : پس از فتح استخر همه مردمان شهر از لب تیغ گذشتند. کسی جان سالم بدر نبرد. بلاذری می‌گوید : عامر سوگند یادکرده بود بعد از اینهمه مدت مقابله ایرانیان استخر در برابر لشگر اعراب پس از فتح آنان – آنقدر از مردم آنجا خواهم کشت که جوی خون سرازیر شود. بلاذری کشته شدگان ایرانی را در گور حدود ۴۰ هزار تن تخمین زد. او خبر از قتل عام بیش از ۱۰۰ هزار تن ایرانی در استخر توسط عبدالله عامر خبر می‌دهد. او انتقامی دهشتناک و بیسابقه گرفته بود. عامر بعد از پارس راهی کرمان شد. زیرا خبر از مکان یزذگرد یافته بود. او لشگری به فرماندهی مجاشع را راهی آنجا کرد بلاذری می‌نویسد : پس از کشتار مردم کرمان و جیرفت و سیرجان که دربرابر عربها ایستادگی کرده بودند عده‌ای کثیر از ایرانیان از منطقه نقل مکان کردند و راهی سیستان شدند. در سال ۳۰ ربیع ابن زیاد حارثی با لشگری راهی سیستان شد.
دهها و روستاهای سیستان یکی پس از دیگری با مقاومت مردم از پای در آمد و آمار کشتگان بسیار گشت. در جاهایی از سیستان شهرها محاصره شدند و مردمان از گرسنگی از پای در آمدند و تسلیم شدند. بلاذری از کشتار سیستان چنین حکایت می‌کند:
ربیع ابن زیاد که مردی بلند قامت و سیاه چهره و خشک و چروکیده بود بعد از فتح سیستان قبل از آنکه مرزبان آن شهر را به حضور بپذیرد دیواری قطور از اجساد ایرانی بنا نهاد که صف عظیمی را تشکیل داده بود. وی در بالای این دیوار بر روی اجساد ایرانیان نشست و بعد از آن مرزبان سیستان را فراخواند و قراردادی را در آن حالت منعقد ساخت که مرزبان باید هزار جوان ایرانی را به همراه خراج سالیانه تحویل عربها دهد. بعد از آن ایرانیان از قرارداد سرباز زدند و دوباره لشگری راهی سیستان شد و اینبار ۲۰۰۰ هزار جوان اسیر و مبلغ ۲ میلیون درهم اهدایی از ایرانیان گرفتند. بعد از آن خراسان و نیشابور فتح سد و خراجهای بسیار سنگینی منعقد گشت. در سال ۳۲ شخصی از خاندان کارن در خراسان پرچم مبارزه و طغیان بر ضد اسلام را بلند کرد. او با سپاهی که بالغ بر ۴۰ هزار تن بود و متشکل بود از مردمان طبس – بادغیس – هرات – کهستان و گرگان. بلاذری می‌نویسد : خاندان کارن با اسلام بنای جنگ نهاند و در شبیخونی از طرف عبدالله خازم فرمانده آنان به قتل رسید و مردمانش به کلی کشتار شدند.
کشته شدن عثمان و تاخیر ۶ ساله فتوحات اسلام در ایران
عثمان در روز ۱۸ ذوالحجه سال ۳۵ هجری به دست یک گروه ۲۰۰۰ نفری از ناراضیان جهادگر اسلامی که بر ضد او شوریده بودند به هلاکت رسید. که به گفته تاریخ نویسان عرب جسدش ۳ روز در کوچه‌ها رها شده بود و کسی حق برداشتن جسدش را نداشته‌است. ولی در نهایت با پادرمیانی امام علی شبانه جسد را برداشتند – ولی شورشیان جنازه اش را سنگباران نمودند و اجازه دفن او را در گورستان مسلمانان ندادند و او را در گورستان «حش کوکب» یهودیان دفن کردند. بعد از وی امام علی به خلافت رسید. با روی کار آمدن وی شورش «طلحه و زبیر» بر ضد او صورت گرفت که در سال ۳۶ هجری به جنگهای خونین «جمل» انجامید. سپس معاویه بر ضد علی شورید و به جنگ کشتارگرانه «صفین» و «حکمیت» انجامید. بعد از او خوارج علیه علی شوریدند.
بلاذری مینوسید:
«اشعث ابن قیس» آذربایجان را فتح کرد و درب آن شهر را به روی لشگر اعراب گشود. در زمان عثمان وی والی آذربایجان شد و در زمان امام علی هم در سمت خود ابقا شد. او شماری زیادی از خانواده‌های عرب را روانه آذربایجان کرد تا در آنجا سکنی گزینند. عشایر عرب از بصره و کوفه و شام راهی آذربایجان شدند. به گفته وی عده معدودی از عربان زمینهای عجمان را خریدند. لیکن اکثر عربان برای مصادره کردن زمینهای مجوسان با یکدیگر مسابقه نمودند – یعنی هر گروهی هرچه می‌توانست مصادره می‌کرد. بدین صورت اموال و زمینهای ایرانیان یکی پس از دیگری به تاراج گذاشته شد و امام علی خلیفه وقت با آن مخالفتی ننمود.
قیام مردم پارس
در سال ۳۷ هجری «سهل ابن حنیف» که کارگزار علی بود با شورش ایرانیان از آن شهر بیرون رانده شد. سپس در کرمان و خوزستان شورشهای مشابهی صورت گرفت. به گفته طبری : ایرانیان با خوارج همکاری نمودند و بر ضد لشگریان امام علی کوشیدند. در سال ۳۶ نیز کارگزان علی به کلی از خراسان بیرون رانده شده بودند. زیرا خراسان در کنترل ایرانیان باج گذار قرار داشت. به گفته طبری «ماهویه سوری» که شاهنشاه یزدگرد را کشته بود برای بستن قراردادی به کوفه به نزد علی رفت. امام علی به جهت خشنودیش از کارش وی را به ریاست شهر مرو گماشت و در نامه‌ای به ساکنان مرو خواست تا همگان از وی اطاعت کنند. ولی بعدها ماهویه سوری از بیم کشته شدنش توسط مردم به نیشابور گریخت و در همانجا درگذشت. زیرا در نزد ایرانیان آن زمان شاه از فر ایزدی بر خوردار بوده‌است و کشتن شاه گناهی نابخشودنی به حساب می‌آمده‌است. (طبری)
بلاذری در این باره می‌نویسد : مردم شهر مرو کفر ورزیدند – به عبارتی از سلطه عربان خارج شدند. سپس دروازه‌های شهر نیشابور را بستند و لشگر اعراب را از انجا بیرون راندن و در نتیجه خراسان به کلی از زیر فتوحات اسلام خارج شد. امام علی که در آن زمان گرفتار جنگهای داخلی بود نتوانست خراسان را دوباره فتح کند. لیکن در سال ۳۸ هجری پس از جنگهای حکمیت علی توانست «خواهرزاده جعده ابن هبیره مخزونی» را با سپاهی راهی خراسان نماید تا شورشیان را سرکوب نماید. ولی از آنجا که اکثر سپاه علی درگیر شورشهای خوزستان و پارس و کرمان بودند سپاه او نتوانست موفقیتی کسب کند. طبری اضافه می‌کند : «جعده» به ابرشهر (نیشابور) رسید و ایرانیان آنجا کافر شده بودند و از دادن خراج خودداری می‌نمودند. مردم نیشابور مقاومت کردند و سپاه علی بی نتیجه به کوفه بازگشت.
طبری می‌نویسد : بعد از ناکام ماندن خراسان علی «خلید ابن قره یربوعی» را روانه خراسان نمود سپاه شهرها را محاصره کرد و بعد از مدتی شهر به تسلیم گشوده شد و قرارداد باجگذاری بسته شد. بعد از آن مردمان سیستان شوریدند و «امیر ابن احمر یشکری» که از قهرمانان عرب بود و کارگزار امام علی هم بود با شورش مردم از شهر بیرون شد و از پرداخت باج سرباززدند.
بلاذری می‌نویسد بدلیل آنکه فتوحات داخلی ایران ثروتهای بیشتری را نسیب لشگریان اسلام می‌نمود آنان راضی به دفاع از جنگ‌های داخلی برضد علی نبودند و بیشتر مایل به گشودن شهرهای ایران بودند. او اضافه می‌کند : شهر زالک سیستان مردمانش پیمان شکنی کرده بودند. در آن زمان طایفه حسکه در سیستان از فرمانهای سپاه علی سرپیچی کردند. علی سوگ

ارتداد

» ارتداد يعنى چه؟ فلسفه مجازات مرتد در چيست؟ مگر اسلام آزادى عقيده را قبول ندارد، پس چرا مجازات سختى را بر مرتد تحميل مى‏كند؟ آيا اسلام دين حق و منطبق بر عقل و برهان نيست، پس چرا با تحميل مجازات درصدد ابقاى اجبارى مسلمانان بر دين خود برمى‏آيد؟ اصولاً ارتداد به چه معنا است؟ اسباب تحقق آن كدام است؟ ماهيت حقوقى آن چيست؟

در قلمرو حقوق و آزادى‏هاى مذهبى، مسأله ارتداد، از مهم‏ترين و حساس‏ترين موضوعات شمرده مى‏شود.

ارتداد چيست؟
«ارتداد» كه از واژه «رد» گرفته شده، در لغت به معناى بازگشت است. در فرهنگ دينى، بازگشت به كفر ارتداد و ردّه ناميده مى‏شود، راغب اصفهانى، المفردات فى غريب القرآن، ص 192و193. البته مسأله ارتداد و احكام جزايى مترتب بر آن به اسلام اختصاص ندارد. در برخى ديگر از اديان و مذاهب بزرگ نيز هر گاه كسى از دين برگزيده و منتخب روى گرداند ،كافر به شمار مى‏آيد و بدان سبب كه از دين سابق برگشته، مرتد خوانده و مجازات مى‏شود. عهد قديم، سفر توريه مثنى، فصل 13؛ عهد جديد، نامه‏اى به مسيحيان يهودى نژاد عبرائيان، بند10، جمله‏26-32.
در فرهنگ اسلامى از آن جهت كه دين حقيقى نزد خدا اسلام است، آل عمران (3)، آيه 19. هر كس خداى متعال يا وحدانيت وى، حيات پس از مرگ(معاد)، شريعت اسلامى يا نبوت حضرت محمد(ص) را باور نداشته باشد، كافر قلمداد مى‏شود. طبرسى، ابوعلى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 1-2، ص‏128. البته جوهره همه اديان الهى واحد است؛ گرچه به مقتضاى تفاوت شرايط اجتماعى، شرايع نيز تفاوت مى‏يابند؛ در هر عصرى، تنها يك شريعت بر حق است و ساير شرايع، به دليل تفاوت شرايط قبلى يا وقوع تحريف، نسخ مى‏شود. رشيدرضا، محمد، تفسير المنار، ج 6، ص 416-417.
احترام اسلام براى شريعت‏هاى پيش، مانند يهوديت و مسيحيت، صرفاً به دليل تحمل و بردبارى و تسامح عملى و تأييد همزيستى مسالمت‏آميز است نه پذيرش حقانيت و اصالت كنونى آنها. مصباح يزدى، محمدتقى، پرسش‏ها و پاسخ‏ها (آزادى و پلوراليسم)، ج 4. ص 38 و62-78. بنابراين، چنان كه علامه مطهرى مى‏فرمايد:
«كافى نيست كه انسان يك دينى داشته باشد و حداكثر اين باشد كه آن دين، منتسب به يكى از پيامبران آسمانى باشد، با اين استدلال كه همه اديان آسمانى از لحاظ اعتبار، در همه وقت يكسان هستند،؛ بلكه دين حق در هر زمانى يكى بيش نيست و بر همه كس لازم است كه در هر زمان، پيغمبر صاحب شريعت از سوى خدا در آن عصر را اطاعت كنند تا آنكه نوبت به حضرت خاتم الانبيا(ص) رسيده است. در اين زمان، اگر كسى بخواهد به سوى خدا راهى را بجويد، بايد از دستورهاى دين او راهنمايى بجويد و به حكم صريح قرآن، دينى جز اسلام پذيرفته نيست. آل عمران (3)، آيه 85. و حتى اگر مراد از اسلام، خصوص دين ما نباشد؛ بلكه منظور(معناى لغوى آن يعنى) تسليم خدا شدن باشد، بايد دانست كه حقيقت تسليم در هر زمانى شكلى داشته و در اين زمان، شكل آن همان شريعت محمدى(ص) است و قهراً كلمه اسلام بر آن منطبق مى‏گردد و بس؛ چه اينكه اين شريعت، آخرين دستور الهى است و همواره بايد از آخرين دستورها تبعيت كرد. البته بايد توجه داشت كه ميان پيامبران اختلاف و نزاعى وجود ندارد، لكن انسان بايد همه پيامبران را قبول داشته باشد بقره (2)، آيه 285. و بداند كه پيامبران سابق، مبشر پيامبران لاحق، خصوصاً خاتم و افضل آنها، بوده‏اند و پيامبران لاحق، مصدق پيامبران سابق بوده‏اند. صف (61)، آيه 6؛ بقره (2)، آيه 146. پس لازمه ايمان به همه پيامبران – كه مورد تأكيد قرآن است بقره (2)، آيه 136. – اين است كه در هر زمانى تسليم شريعت همان پيامبرى باشيم كه دوره او است». مطهرى، مرتضى، عدال الهى، ص 296-300.
البته كفار به سه گروه تقسيم مى‏شوند:
1. اهل كتاب: يهودى‏ها و مسيحى‏ها
2. شبيه اهل كتاب: زرتشتى‏ها. بر اساس روايات، زرتشتيان داراى كتاب آسمانى بودند كه در طول تاريخ از ميان رفته است.
3. مشركان و ساير كفار ر.ك: كتب فقهى شيعه و اهل سنت؛ بخش جهاد.
قرآن كريم، همواره اهل كتاب را از مشركان جدا كرده است؛ براى مثال مى‏فرمايد: «ما يودالذين كفروا من اهل الكتاب و لا المشركين أن ينزل عليكم من خير … .»؛ بقره (2)، آيه 105. از اين رو، با آنكه يهوديان حضرت «عزير» و مسيحيان حضرت «عيسى(ع)» را پسر خدا مى‏دانستند، مشرك ناميده توبه (9)، آيه 30 و 31؛ مائده (5)، آيات 17 و 72 و 73. نشده‏اند و در اسلام روش برخورد و تعامل با آنان مانند مشركين نيست. طباطبايى، سيدمحمدحسين، الميزان فى تفسير القرآن، ج 9، ص 281 – 282.
هر مسلمانى كه منكر دين اسلام گردد، مرتد نام مى‏گيرد امام خمينى، تحريرالوسيله، ج‏2، ص 499؛ ابن‏قدامه (از فقهاى بزرگ اهل‏سنت)، المغنى، ج 10، ص‏74. و مجازاتى سخت بر او تحميل مى‏شود.

عوامل ارتداد
امورى كه سبب كفر مى‏شود، هر گاه از سوى يك مسلمان صورت پذيرد، عوامل تحقق ارتداد نيز به شمار مى‏آيد. اين امور عبارت است از:

1. انكار اصل دين:
مانند انكار وجود خدا، وحدانيت وى، رسالت حضرت ختمى مرتبت(ص) يا معاد و حيات پس از مرگ. با انكار يكى از اين امور فرد كافر مى‏شود؛ مثلاً اگر به خدا ايمان داشته باشد، ولى به شريعت حضرت محمد(ص) ايمان نياورد، كافر شمرده مى‏شود؛ «الكافر هو من انتحل غير الاسلام». ر.ك: كتب فقهى باب نجاسات، از جمله: شرايع الاسلام و تحرير الوسيله.

2. انكار يكى از احكام ضرورى و بديهى دين اسلام:؛ ر.ك: كتب فقهى باب نجاسات، از جمله: شرايع الاسلام و تحريرالوسيله.
مانند انكار وجوب نماز يا روزه. هر مسلمانى مى‏داند در دين اسلام نماز و روزه واجب است. ممكن است كسى منكر اصل دين اسلام و شريعت محمدى(ص) نشود؛ ولى به دليل انكار يكى از احكام ضرورى اسلام كافر گشته، حكم ارتداد بر وى جارى گردد؛ «الكافر هو من… و انتحله(يعنى الاسلام) و جحد ما يعلم من الدين ضرورة». موسوى عاملى، سيد محمد، مدارك الاحكام فى شرح شرايع الاسلام، ج 2، ص 294. البته فقها در اين مسأله كه آيا صرف انكار يكى از ضروريات دين موجب كفر و ارتداد مى‏شود – مانند بهائيان، قاديانى‏ها و افرادى چون كسروى كه پيامبر را تكذيب نمى‏كنند ولى مى‏گويند شما معانى كلمات پيامبر(ص) را نمى‏فهميد – نجفى، محمدحسن، جواهر الكلام، ج 41، ص 601 و ج 6، ص 488 و 49؛ موسوى اردبيلى، سيدعبدالكريم، فقه الحدود و التغريرات، ص 839. يا بايد مستلزم انكار اصل دين باشد و فرد به اين نكته توجه داشته باشد خويى، سيدابوالقاسم، التنقيح فى شرح العروة الوثقى، ج 3، ص 58 – 59 و 61؛ امام خمينى، تحريرالوسيله، ج 1، ص 115. – مثلاً انكار وجوب نماز و روزه، به اين معنا باشد كه من قبول ندارم در اسلام چنين حكمى وضع شده، پس (نعوذ الله) پيامبر دروغ گفته است – اختلاف نظر دارند. اگر منكر جديد الاسلام به شمار آيد يا دور از كشورهاى اسلامى زندگى كند، به گونه‏اى كه روشن نبودن بداهت اين حكم نزد وى ممكن باشد، به كفر وى حكم نمى‏شود. نجفى، محمدحسن، جواهر الكلام، ج 6، ص 49.

3. انكار يكى از احكام قطعى ولى غير ضرورى اسلام:؛ همان.
هر گاه كسى به طور مشخص بداند مثلاً روزه در عيد فطر حرام است يا روزه مسافر(جز در موارد خاص) باطل است و يا پوشش اسلامى بانوان واجب است، ولى با وجود اين منكر آن گردد، مرتد مى‏شود؛ چون اين امر به انكار رسول خدا(ص) يا تكذيب آن حضرت مى‏انجامد.
البته لازم نيست انكار دين يا ا حكام شريعت مقدس حتماً با گفتار صريح و آشكار باشد. هر گفتار يا كردارى كه سبب تكذيب، انكار، عيب گذارى و ناقص شمردن، تمسخر و استهزاى دين اسلام يا اهانت به مقدسات مانند حكم به ارتداد خانمى از سوى حضرت امام خمينى(ره) كه در مصاحبه راديويى به مناسبت تولد حضرت زهرا(س) در پاسخ به اين پرسش كه الگوى شما كيست، گفته بود: خانم اوشين الگوى من است؛ چون حضرت فاطمه(س) به چهارده قرن قبل تعلق داشته‏اند. و كوچك شمردن و دست برداشتن از آن گردد، موجب تحقق كفر و ارتداد مى‏شود؛ مانند افكندن قرآن در كثافات يا پاره يا تيرباران كردن آن. از اين روى، هر رفتار و گفتارى كه نتيجه آن عدم حقانيت دين اسلام و در نتيجه بى‏فايده بودن اعتقاد به آن باشد، موجب كفر و ارتداد مى‏گردد. نجفى، محمدحسن، جواهرالكلام، ج 6، ص 48 و ج 41، ص 600. يكى از نمونه‏هاى روشن آن حكم حضرت امام خمينى درباره سلمان رشدى و مرتد خواندن او است. سلمان رشدى با صراحت به نفى و انكار اسلام نپرداخت؛ ولى به نحوى مزورانه و شرم آور به ساحت مقدس قرآن كريم، پيامبر اكرم(ص) و همسران و برخى از ياران آن حضرت توهين كرد – اين خود جرمى جداگانه به نام«سب النبى» است و مجازات مستقل دارد – و مسأله وحى و نزول قرآن را به سُخره گرفت. او به خواننده كتابش تلقين مى‏كند كه رسالت پيامبر(ص) و نزول قرآن كريم، دروغ و – معاذ الله – ساخته ذهن نبى اكرم(ص) است و حتى بعضى از سخنان شيطان نيز در قرآن گنجانيده شده است.

انواع مرتد
در فقه اسلامى مرتد دو نوع است و هر يك احكامى جداگانه دارد:
الف. مرتد فطرى: كسى است كه پدر يا مادر يا والدينش هنگام انعقاد نطفه وى مسلمان بوده، بعد از بلوغ، آيين اسلام را پذيرفته و سپس به كفر روى آورده است؛ مانند سلمان رشدى كه پدرش مسلمان است.
ب. مرتد ملى: كسى است كه پدر و مادرش هنگام انعقاد نطفه وى كافر بوده‏اند؛ بعد از بلوغ، اظهار كفر كرده، سپس مسلمان شده و بعد از آن به كفر باز گشته است. امام خمينى، تحريرالوسيله، ج 1، ص 499.
البته برخى از فقها نيز اسلام يا كفر پدر يا مادر هنگام ولادت طفل را شرط دانسته‏اند نه هنگام انعقاد نطفه. خويى، سيدابوالقاسم، مبانى تكملة المنهاج، ج 1، ص 325.
فرزندان نابالغ، از جهت اسلام و كفر، تابع آيين پدر و مادرند. نجفى، محمدحسن، جواهر الكلام، ج 41، ص 602؛ امام خمينى، تحريرالوسيله، ج 2، ص 498. هر گاه يكى از والدين مسلمان باشد، فرزند، مسلمان شمرده مى‏شود؛(اسلامِ حكمى) چون اسلام بر كفر برترى دارد و تابعيت برتر براى فرزند منظور مى‏شود. همان، ج 6، ص 49. اگر پدر و مادر هر دو كافر باشند، فرزند نيز در حكم كافر است. همان، ص 44 و 45. البته بايد توجه داشت، براى حكم به ارتداد و اجراى مجازات آن، اسلامِ حكمى كفايت نمى‏كند. بايد فرد، خودش پس از بلوغ، اسلام را انتخاب كند و سپس كفر بورزد.

مجازات ارتداد؛ همان. ج 41، ص 603 و 605 و 617.
اگر مرتد فطرى مرد باشد، علاوه بر برخى از احكام مدنى مانند فسخ پيمان نكاح و جدايى از همسر بدون نياز به طلاق و تقسيم اموال بين ورثه، به اعدام محكوم است و توبه‏اش، از جهت ظاهرى، پذيرفته نمى‏شود يعنى اگر با اعتقاد و باور قلبى توبه كند، خداى متعال مى‏پذيرد و نماز و عبادتش صحيح است؛ اما بر جريان حكم اعدامش تأثير ندارد. اگر مرتد ملى توبه كند، پذيرفته مى‏شود؛ حتى قبل از جريان هر گونه حكمى، نخست وى را به توبه و بازگشت به ا سلام دعوت مى‏كنند و سه روز – برخى از فقها مانند شيخ طوسى گفته‏اند به قدر لازم – همان، ص 613. به او مهلت مى‏دهند. اگر در اين مدت توبه كرد، آزاد مى‏شود؛ و گرنه به اعدام محكوم مى‏گردد. البته زن مرتد، از هر نوع كه باشد كشته نمى‏شود. او را به توبه فرا مى‏خوانند، چنانچه توبه كرد، آزادش مى‏كنند؛ و گرنه در زندان باقى مى‏ماند، هنگام نماز تازيانه مى‏خورد و در تنگناى معيشتى قرار مى‏گيرد تا توبه كند. امام خمينى، تحريرالوسيله، ج 2، ص 624؛ نجفى، محمدحسن، جواهر الكلام، ج 41، ص 605 – 616.
موضوع ارتداد و آثار حقوقى اش در شريعت و فقه اسلام به اندازه‏اى روشن و بديهى است كه درباره اصل حكم كم‏ترين ترديدى وجود ندارد و همه مذاهب فقهى آن را پذيرفته‏اند؛ موسوى اردبيلى، فقه الحدود و التعزيرات، ص 836 و ابن قدامه، المغنى، ج 10، ص 76. البته درباره جزئياتش اختلاف نظرهايى ديده مى‏شود؛ براى مثال، بر اساس رأى مشهور اهل سنت، بين مرتد ملى و فطرى يا زن و مرد تفاوتى وجود ندارد؛ – هر نوع كه باشد – ابتدا به توبه دعوت مى‏شود، چنانچه توبه كرد آزاد و گرنه كشته مى‏شود. الجزيرى، عبدالرحمن، الفقه على المذاهب الاربعة، ج 5، ص 424. ابوحنيفه، مانند فقهاى شيعه، بين زن و مرد فرق گذاشته است. الكاسانى، ابوبكر، بدايع الصنايع، ج 7، ص 135. حسن بصرى نيز معتقد است مرتد، بى‏آنكه به توبه دعوت گردد، كشته مى‏شود. ابن قدامة، المغنى، ج 10، ص 76.

ماهيت جرم ارتداد
هر جرم از سه عنصر قانونى، مادى و روانى تشكيل مى‏شود.
الف. عنصر قانونى؛ مراد از عنصر قانونى، «جرم شناخته شدن در قانون» است؛ چون هيچ عملى جرم نيست مگر اينكه قبلاً قانونى آن فعل يا ترك فعل را جرم شناخته و برايش مجازات تعيين كرده باشد. همان گونه كه گفته شد، در نظام حقوقى اسلام، ارتداد جرم شناخته و مجازات آن بيان شده است. در قوانين جزايى جمهورى اسلامى ايران، درباره ارتداد نصى وجودندارد؛ ولى چون اصل چهارم قانون اساسى، همه قوانين جمهورى اسلامى ايران را بر احكام شريعت اسلام مبتنى دانسته است و اصل 167 قانون اساسى مقرر مى‏دارد «قاضى موظف است كوشش كند حكم هر دعوى را در قوانين مدونه بيابد و اگر نيابد، با استناد به منابع معتبر اسلامى يا فتاواى معتبر، حكم قضيه را صادر نمايد و نمى‏تواند به بهانه سكوت يا نقض يا اجمال يا تعارض قوانين مدونه، از رسيدگى به دعوى و صدور حكم امتناع ورزد» و چون دعوى مذكور به دعاوى مدنى اختصاص يا انصراف ندارد، بايد براساس منابع فقهى مرتد را مجرم شناخت و به مجازات حكم كرد.
ب. عنصر مادى ارتداد؛ عنصر مادى يعنى عنصر خارجى، ملموس و محسوس كه به سبب آن ارتداد عينيت مى‏يابد؛ به عبارت ديگر، اظهار موجبات ارتداد، عنصر مادى اين پديده به شمار مى‏آيد. البته ارتداد با انكار قلبى حاصل مى‏شود؛ ولى آنچه مجازات دنيوى بر آن مترتب مى‏گردد، ارتدادى است كه با گفتار يا رفتار اظهار شود؛ مانند سخنرانى، نوشتن كتاب، مقاله و… . ارتداد تا وقتى ابراز نشود، جرم حقوقى نيست و كسى حق تحقيق و تفحص و تفتيش عقايد ندارد. فقه الحدود و التعزيرات، ص 859. افزون بر اين، اگر مسلمانى اظهار كفر كند و پس از آن مدعى شود تحت فشار يا اكراه به چنين كارى مبادرت ورزيده است، چنانچه احتمال آن وجود داشته باشد، ادعايش پذيرفته مى‏شود. همان.
ج. عنصر روانى ارتداد؛ عنصر روانى يعنى قصد مجرمانه داشتن. برخى از متفكران معاصر، مانند راشد الغنوشى و شيخ محمد عبده، معتقدند ارتداد، از آن جهت كه جرمى سياسى و اقدامى عملى عليه حكومت اسلامى است، مجازات دارد. بنابراين، مجازات ارتداد تعزيرى است و صرف تغيير دين جرم شمرده نمى‏شود. مظفرى، محمدحسين، نابردبارى مذهبى، ص 82 – 83.
اما آيات و روايات نشان مى‏دهد خود ارتداد، يعنى «صرف تغيير دين و عقيده»، موضوع حكم است نه همراه شدن آن با جرائم ديگر؛ براى نمونه توجه به آيات سوره «محمد» آيه 25، «مائده» آيه 54، «بقره» آيه 217 و رواياتى كه شيعه و سنى از رسول اكرم(ص) نقل فرمودند محدث نورى، مستدرك الوسايل، ج 3، ص 242؛ المغنى، ج‏10، ص‏76. و نيز روايات نقل شده از امام باقر(ع) شيخ طوسى، تهذيب الاحكام، ج 10، ص 161، ح 553. و على بن جعفر از امام كاظم(ع) همان، ص 159، ح 544. سودمند مى‏نمايد.
در آيات و روايات ديگر، جزئيات بحث آمده است؛ ولى قيدى كه بتوان به يارى آن ارتداد را جرمى سياسى و اقدام عليه نظام حاكم اسلامى قلمداد كرد، به چشم نمى‏خورد. البته برخى آيات از جمله آيه 217 سوره بقره و مخصوصاً آيه 72 سوره آل عمران نشان مى‏دهد ارتداد به عنوان يك جريان فتنه انگيز براى ايجاد تزلزل درباورهاى دينى مسلمانان از سوى دشمنان داخلى و خارجى مطرح بود.
خداوند متعال مى‏فرمايد: «و جمعى از اهل كتاب [يهودى‏ها به پيروان خود ]گفتند [برويد در ظاهر] به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز كافر شويد[ و از آيين اسلام بازگرديد ]شايد آن‏ها از آيين خود بازگردند» آل‏عمران (3)، آيه 72. اين آيه صريح در تلقى ارتداد به عنوان يك توطئه است. در واقع، نه اسلام آوردن آنان حقيقى بود و نه كفرشان در تحقيق علمى ريشه داشت. اين كردار آنها مقدمه‏اى بود براى ايجاد تزلزل درباورهاى دينى مردم مسلمان تا آنان از خود بپرسند اگر اسلام حق و درست است، پس چرا اهل كتاب كه از بشارات آسمانى پيشين آگاهند، از آن بازگشتند؟ اين كار آنها به واسطه حسادت بود نه خيرخواهى. بقره (2)، آيه 109. عامل سوم هوس برخى از مسلمانان است. شيطان اين كار ناروا را نزد آنان خوب جلوه مى‏دهد و از جاه‏طلبى و ديگر مطامع پست دنيوى براى فريفتن و پيوند زدنشان با دشمنان بهره مى‏برد. محمد (47)، آيات 25-30. چه بسا بتوان به واسطه قرائن و شواهد مذكور در اين آيات، مجازات مذكور در روايات را به ترتب آثار اجتماعى بر ارتداد افراد مقيد دانست؛ يعنى هر گاه كسى كه از دين خارج شده، با تبليغ ارتداد خود، در اذهان عمومى ترديد و شبهه پديد آورد و روحيه ايمانى جامعه را تضعيف كند، با آن مجازات روبه‏رو مى‏شود. ر.ك: مصباح يزدى، محمدتقى، جزوه دين و آزادى.
بنابراين، ارتداد به عنوان اخلال در نظم عمومى ترديد و فتنه انگيزى جرم شمرده مى‏شود نه به عنوان يك جرم سياسى و اقدام عليه نظام حاكم. پس، بر خلاف نظر شيخ محمد عبده و راشد الغنوشى، مجازات ارتداد از باب حدود الهى است نه تعزيرات. از اين روى، همه فقهاى شيعه و سنى بحث ارتداد را در باب حدود مطرح كرده‏اند. به همين جهت، در روايات آمده است: «بر امام واجب است؛ على الامام» نه «امام مى‏تواند؛ للأمام» كه ناظر به تعزير باشد.
با تعليل مذكور، فتنه انگيزى به عنوان قصد مجرمانه در جرم ارتداد، عنصر روانى آن را تشكيل مى‏دهد؛ ولى فتاواى فقها، مانند عمده يا همه روايات، مطلق است. بدين ترتيب، شايد جرم ارتداد در زمره جرائم صرفاً مادى قرار گيرد. جرائم صرفاً مادى جرائمى است كه تنها باانجام عمل مادى از سوى افراد و بدون در نظر گرفتن قصد مجرمانه يا وجود تقصير جزايى از ناحيه مرتكب، عنصر روانى جرم تحقق پيدا مى‏كند؛ مانند صدور چك بى‏محل. وليدى، محمد صالح، حقوق جزاى عمومى، ج 2 (جرم)، ص‏323 – 324. در اين گونه موارد، قانون‏گذار صرف تحقق كارى را اماره قانونى يا فرض قانونى در اماره قانونى. اثبات خلاف اماره ممكن است و در اين صورت رفع اثر مى‏شود؛ اما اگر قانون گذار چيزى را به عنوان فرض قانون لحاظ كند، در صورت اثبات خلاف آن مطلب نيز آثار حقوقى‏اش مرتفع نمى‏شود.(ر.ك: الوسيط، عبدالرزاق سنهورى، ج‏1 و كتاب‏هاى ادله اثبات دعوى). بر قصد فاعل منظور مى‏كند؛ مثلاً در مسأله حرمت اجتماع زن و مرد نامحرم، فقها معتقدند اجتماع زن و مرد نامحرم در يك فضاى بسته، هر چند قصد گناه نداشته باشند، حرام و ممنوع است. حكمت منع از ارتداد در اين استنباط جلوگيرى از نفوذ بيگانگان و استفاده از ضعف فكرى افراد سست ايمان است؛ به عبارت ديگر، آن قدر اين شيوه براى ايجاد تزلزل درباورهاى دينى مردم مؤثر و رايج و در عين حال شيوه ساده است كه قانون گذار به كسى اجازه نمى‏دهد به آن نزديك شود، خواه مرتد قصد مجرمانه داشته باشد يا نه.

فلسفه مجازات مرتد
در تفكر الحادى اومانيستى غرب، انسان جايگزين خدا شده است و محور همه ارزش‏ها قلمداد مى‏شود؛ حقوق و قانون چيزى است كه انسان‏ها وضع مى‏كنند و براساس ميل آنها تنظيم مى‏گردد. در اين نظام، معيار حقانيت و مشروعيت هر قانون و حكومتى، خواست مردم است.of the authority of government… )Art.12/3/universal Dec.of Human Rights.(
The will of the people shall be the basis از اين رو، انسان حاكم بر سرنوشت خويش است و هيچ كسِ ديگر، حتى خداى متعال حق ندارد برايش تصميم بگيرد. به همين سبب، اومانيسم به ليبراليسم، يعنى اباحه‏گرى، مى‏انجامد و دولت نيز جز تأمين رفاه و لذت‏هاى مادى افراد وظيفه‏اى ندارد. در فرهنگ ليبراليسم سخن از اميال، شهوت و تمنيات است نه حكمت و مصلحت؛ قواعد و مقررات آن گاه اعتبار دارند كه در جهت برخوردارى مردم از خواسته‏هاى نفسانى و رسيدن به هوس‏هايشان تنظيم شوند؛ به گونه‏اى كه حتى عقل نيز در اين ساحت فقط خدمت گزار و ابزار سنجش كم و كيف لذت است.ر.ك: آنتونى آربلاستر، ليبراليسم غرب ظهور و سقوط، ترجمه عباس مخبر دزفولى. بر اين اساس، حق همجنس بازى به همان اندازه مقدس و قابل دفاع و از حقوق طبيعى انسان قلمداد مى‏شود كه حق پرستش خداى متعال در عقايد مذهبى مقدس و قابل دفاع است؛ to LegaL phiLosophy; u.s.A:Wadsworth publishing Company,6991,p.641.Altman
Andrew; Arguing About law,An Introduction و چون حق پرستش خدا اين قدر بى‏ارزش شمرده مى‏شود، تغيير مذهب به سليقه افراد و مطلقاً آزاد است و كسى حق ندارد از آن جلوگيرى كند.ماده 18 اعلاميه جهانى حقوق بشر.
اما در فرهنگ اسلامى، انسان موجودى دو بُعدى(مادى و معنوى) است؛ حكومت بايد در جهت تأمين منافع مادى (دنيوى) و اخروى (معنوى) مردم تلاش كند و منافع مادى بايد مقدمه‏اى براى تأمين منافع اخروى و معنوى به شمار آيد. از اين رو، هنگام تزاحم و تعارض، مصالح معنوى مقدم است. خداى متعال به مقتضاى لطف و حكمتش براى تأمين مصالح دنيوى و اخروى، شريعتى آسمانى به بشر ارزانى داشته است. در اين زمان، پذيرش عقايد اسلامى و اجرا كردن قوانين آن تنها راه نيل به آن مصالح شمرده مى‏شود.
دين مقدس اسلام بنيان‏هاى اصلى ساختار فكرى خود را بر پايه خردمندى بشر نهاده، همواره انسان‏ها را به بهره‏گيرى از فروغ عقل و تعالىِ انديشه و جدال فكرى صحيح سفارش كرده است. از اين رو، بزرگ‏ترين خيانت به بشر آن است كه با فتنه انگيزى فضاى فكرى جامعه را آلوده ساخت و اذهان عمومى را در تشخيص حق و باطل مشوش كرد. اعدام و مجازات مرتد در برابر جنگ روانى و تبليغاتى عليه اسلام و مسلمانان، سدّى مستحكم به شمار مى‏آيد. دولت اسلامى، همان گونه كه موظف است در صورت مسموم شدن آب شهر آفت زدايى كند و آب سالم براى مردم فراهم آورد، وظيفه دارد در صورت مسموميت يا آلودگى فضاى فكرى جامعه و شيوع عقايد گمراه كننده در جهت سالم سازى آن بكوشد. هفته نامه پرتو، 2/10/81. (سخنرانى آيت الله مصباح يزدى)
بنابراين، مجازات مرتد اقدامى شايسته و بازدارنده است تا ديگران دريابند نمى‏توانند ارزش‏هاى جامعه را ناديده بگيرند و هر روز به دينى جديد روى آورند.
مجازات ارتداد براى استفاده بهينه از آزادى مذهبى و ايجاد فضاى سالم براى بهره‏بردارى شايسته از آن است نه محدود ساختن آزادى مذهبى. اسلام از پيروان خود پيروى كوركورانه و بى‏دليل را نمى‏پذيرد. هر گاه كسى تحت تأثير پدر و مادر و محيط و عوامل ديگر به اسلام گردن نهد با توبيخ اين آيين روبه‏رو مى‏شود. اسلام معتقد است پيروانش بايد براساس دليل‏هاى منطقى و دور از ابهام و پيچيدگى كه فرا راه همگان قرار دارد، به مبانى مذهبى پايبند گردند وگرنه صرف اظهار ايمان و به كار بستن مقررات دينى، بدون اتكا به اصول علمى درست، هيچ ارزشى ندارد. اسلام مانند مسيحيت كنونى و ديگر مذاهب ساختگى نيست كه قلمرو ايمان را از قلمرو منطق و استدلال جدا بداند. در اسلام، ايمان به مبادى مذهب و ريشه‏هاى عقايد بايد از منطق و استدلال سرچشمه گيرد. اگر از مسيحيان كنونى بپرسيم: چگونه ممكن است خدا در عين آنكه يكى است، سه تا(أب و ابن و روح القدس)باشد؟ پاسخ مى‏دهند: قلمرو ايمانى از قلمرو عقل و منطق جدا است!ولى اسلام مى‏گويد: «به بندگانم آنهايى كه همه گونه حرف‏ها را مى‏شنوند و در ميان آنها نيكوترينشان را انتخاب مى‏كنند، بشارت بده اينان كسانى هستند كه از ناحيه خدا هدايت يافتند و اينان صاحبان خردند». زمر (29)، آيه 18.
قرآن كريم از كسانى كه براى خدا شريك قائل شده‏اند يا به سبب تعصب مذهبى و غرور ملى بهشت را مخصوص خود و خود را ملت برگزيده خدا مى‏دانند، دليل و برهان مى‏خواهد و مى‏فرمايد: «قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين»؛ بقره (2)، آيه 111؛ انبياء (21)، آيه 24؛ نحل (16)، آيه 64.
بنابراين، اسلام پيش از آنكه كسى را به عنوان پيرو بپذيرد، به او هشدار مى‏دهد چشم و گوش خود را باز كند و درباره آيينى كه مى‏خواهد بپذيرد، آزادانه بينديشد؛ چنانچه از لحاظ عمق و استدلال روحش را قانع ساخت – البته حتماً قانع مى‏سازد – در شمار پيروانش در آيد و گرنه حق دارد هر چه بيش‏تر درباره‏اش تحقيق و بررسى كند. قرآن مجيد به پيامبرش دستور مى‏دهد: «اگر يكى از مشركان به تو پناهنده شد به او پناه بده تا گفتار خدا را بشنود آنگاه به امانگاهش برسان؛ اين به خاطر آن است كه آنها مردمى نادانند». توبه (9)، آيه 6.
در پى اين فرمان، فردى به نام «صفوان» خدمت پيامبر اسلام(ص) شرفياب گرديد و از حضرتش خواست اجازه دهد دو ماه در مكه بماند و درباره اسلام تحقيق كند شايد حقيقت و درستى آن برايش روشن گردد و در زمره پيروانش درآيد. پيامبر فرمود: من، به جاى دو ماه، چهار ماه به تو مهلت و امان مى‏دهم. اسدالغابه، ج 3، ص 22.
بر همين اساس، اسلام هشدار مى‏دهد چشم و گوش خود را باز و دلايل و منطق اين دين را دقيقاً بررسى كنيد، اگر شما را قانع نكرد و مجذوب اصالت و واقعيت خود نساخت، در برابرش گردن ننهيد: «لا اكراه فى الدين»؛ بقره (2)، آيه 256. ولى هر گاه مسلمان شديد، ديگر نمى‏توانيد از آن باز گرديد. اين سختگيرى، علاوه بر آنكه سبب مى‏شود مردم دين را امرى سَرسَرى و تشريفاتى ندانند و در پذيرش و انتخابش بيش‏تر دقت كنند، راه سودجويى را بر مغرضان و دشمنان كينه توز اسلام مى‏بندد تا نتوانند از اين راه، آيين ميليون‏ها مسلمان را بازيچه اميال شوم خود قرار دهند و در انظار عمومى آن را از اعتبار ساقط كنند.
البته اسلام براى زنان مرتد، بدان سبب كه از نظر سازمان دفاعى و فكرى نوعاً از مردها ضعيف ترند و زودتر تحت تأثير قرار مى‏گيرند، كيفرى آسان‏ترى در نظر گرفته است. قربانى، زين‏العابدين، اسلام و حقوق بشر، ص 480-482.
اساساً خداى متعال انسان را آزاد ولى هدفمند آفريده است. از اين رو، آزادى و حق انتخاب انسان موهبتى الهى براى نيل به كمال شمرده مى‏شود. به همين جهت، از نظر اسلام، بت پرستى و شرك و كفر و الحاد در شأن انسان نيست؛ خداوند شرك و كفر را از انسان نمى‏پذيرد زمر (29)، آيه 7. و مشركان را نمى‏بخشد؛ «ان الله لايغفر أن يشرك به و يغفر ما دون ذلك…»؛ نساء (4)، آيه 116.